باران ! سرود دیگری سر کن
من نیز می دانم که در این سوگ
یاران را
یارای خاموشی گزیدن نیست
اما تو می دانی که در این شب
دیوارهای خسته را
تاب شنیدن نیست
من نیز می دانم که یاران شقایق را
دستی به نفرین
از ستاک صبح پرپر کرد
من نیز می دانم که شب افسانه ی خود را
در گوش بیداران مکرر کرد