نتایح جستجو

  1. غزل *

    رمان کویر تشنه

    رمان کویر تشنه | مریم اولیایی بخش 7 رنگ از رخسار حمید پرید. نگاه حسودانه*ای به من کرد و گفت: تو هنوز دهنت بو شیر میده، مینا. نکنه گولشونو بخوریها! بهتر از اونها واسهٔ تو هست. -معلومه که هست. موضوع اینه که اونها فکر می*کنن بهتر از من دیگه نیست. -کمی* بعد یک روز دیدم مادر دوباره دارد آنها...
  2. غزل *

    رمان کویر تشنه

    رمان کویر تشنه | مریم اولیایی بخش 6 بالاخره آن* شب به پایان رسید و مهمانهای عزیز ما رفتند، اما تا پاسی از شب صحبتشان در خانه باقی* بود. پدر چشمش عادل را گرفته بود و مراتب از او تعریف میکرد. میگفت: چقدر خوش*سیما و باوقار شده. آدم حظ می*کنه. ماشاالله دست راست باباشه. طرح ساخت و ساز میده و پول...
  3. غزل *

    رمان کویر تشنه

    رمان کویر تشنه | مریم اولیایی بخش 5 عمو علی* نگاه دلسوزانه*ای به من کرد. سریع به افسوس تکان داد و گفت: من فقط اجازه داشتم تا این حد راهنماییت کنم. قضاوت در مورد دیگران در حد من نیست عزیزم. حالا هم چاییتو بخور و اونقدر فکر نکن. آخرش انیشتین میشی*، اونوقت به ما عموهای خنگ نمیخوری! آن* شب با...
  4. غزل *

    سلام ممنون شما خوبی

    سلام ممنون شما خوبی
  5. غزل *

    رمان کویر تشنه

    با حالتی جدی گفتم: باش، بهش میگم عمو. خودتونو ناراحت نکنین. -یه موقع حرفی* نزنی* ها! جون مادرت نگی* من چی* گفتم. -خودتون الان گفتین بگو دختر این طوری می*ترشی. -یعنی* من خودم داشتم به اون می*گفتم. -که این طور. من فکر کردم که باید برم مو به مو به خاله مهناز بگم که شما چی* گفتین. -نه خیر، تو بیجا...
  6. غزل *

    رمان کویر تشنه

    رمان کویر تشنه | مریم اولیایی بخش 4 -خوب حالا که اومده*ی پیش یه عالمِ فیلسوفِ عارفِ دانشمندسالک....... -اِه، عمو، بس کنین دیگه، شب شد. -بچه، دارم خودمو معرفی* می*کنم. -اگه مامان معنا رو پسندید، میفهمم اینهایی که گفتین هستین. -پس خوبگوش کن. انسان عاشق یکی* مثل توئه. مگه همیشه نمیگی من عاشق...
  7. غزل *

    رمان کویر تشنه

    رمان کویر تشنه | مریم اولیایی بخش 3 -اول بگین آقا ارسلان و زن و بچه*اش چه نسبتی با بابام داشتن. عمو علی* اخمهایش درهم رفت و گفت: نشد! تو گفتی* باید چیزی رو معنی کنم، نگفتی باید جّد وآباد شناسی* کنم. -آخه سر خاک بابام بودن. -خوب باشن مگه اشکالی* داره؟ آدمتا بهشت زهرا میره، سر خاک غریبه و دوست...
  8. غزل *

    رمان کویر تشنه

    برای اولین بار از بریدن کیک تولدم بدم آمد. به حدی عصبی شده بودم که دوستم، فریال، که در حال فیلمبرداری بود، گفت: مگه می*خوای آدم بکشی که این طور چاقو رو فرو میکنی*؟ آخر شب، موقع خداحافظی عمو را بوسیدم و گفتم: عمو جون، من باید حتماً با شما صحبت کنم. گمون نکنم عمر زیادی داشته باشم. عمو خیلی* خونسرد...
  9. غزل *

    رمان کویر تشنه

    رمان کویر تشنه | مریم اولیایی بخش 2 یک سال و اندی دیگر گذشت و به راز مادرم پی نبردم. بعد از گرفتن دیپلمخودم را برای کنکور آماده کردم، اما آن* سال موفق نشدم. علتش فقط و فقط فکر مشغولمبود. تمرکز نداشتم و هنوز جا و شخصیت خودم را پیدا نکرده بودم. اگر بگویم سر کنکورحواسم پیش خاطرات مادرم و پدر...
  10. غزل *

    برای اطمینان بازم سر زدم تا 5 امروز بازم میزاری

    برای اطمینان بازم سر زدم تا 5 امروز بازم میزاری
  11. غزل *

    سلام صبح شما هم بخیر دیروز که خوندم تا قسمت 5 بود

    سلام صبح شما هم بخیر دیروز که خوندم تا قسمت 5 بود
  12. غزل *

    رمان کویر تشنه

    re: رمان کویر تشنه | مریم اولیایی رمان کویر تشنه نویسنده: مریم اولیایی بخش 1 از هفت هشت سالگی یادم می**آید هر وقت سر خاک پدر می*رفتیم، مادر به جای اینکه سر مزارش فاتحه بخواند، ناسزا می*گفت.او را لعنت می*کرد و برایش طلب زجر و شکنجه می*کرد. به سینه*اش می*کوبید و می*گفت: "مرد، خدا...
  13. غزل *

    عکسهای دیدنی از لحظه تولد یک بچه

    جالب بود
  14. غزل *

    سلام عریرم خب تو چون ما کار میکنیم وشما در خانه تشریف داری حساب کن عصر زمستان خواب میچسبه یا نه...

    سلام عریرم خب تو چون ما کار میکنیم وشما در خانه تشریف داری حساب کن عصر زمستان خواب میچسبه یا نه اونوقت به من حق میدی
  15. غزل *

    رمان کویر تشنه

    کویر تشنه نویسنده : مریم اولیایی
  16. غزل *

    برای خواب بعد از ناهار رفتی :D

    برای خواب بعد از ناهار رفتی :D
  17. غزل *

    رفتم تو قسمت ادبیات عنوانشو گذاشتم متنو چی بنویسم

    رفتم تو قسمت ادبیات عنوانشو گذاشتم متنو چی بنویسم
  18. غزل *

    دفتر تالار داستان

    سلام میخواستم با رمان کویر تشنه نوشته مریم اولیایی موافقت فرمایید
  19. غزل *

    سلام حال شما خوبه

    سلام حال شما خوبه
بالا