نتایح جستجو

  1. غزل *

    ممنونم

    ممنونم
  2. غزل *

    خب شما که خیلی تایپیک میزنی باید بلد باشی پرچمو از کجا پیدا کنم

    خب شما که خیلی تایپیک میزنی باید بلد باشی پرچمو از کجا پیدا کنم
  3. غزل *

    برار جان رفتی جواب بیاری

    برار جان رفتی جواب بیاری
  4. غزل *

    پرواز در فرست کلاس هواپیماااا

    خوشا بحالشون :w47::w47:
  5. غزل *

    باز هم سلام ایندفعه دو تا سوال دارم پیدا کردم چرا زده گفتگو قفل شد و یکی دیگه وقتی میخوام یه...

    باز هم سلام ایندفعه دو تا سوال دارم پیدا کردم چرا زده گفتگو قفل شد و یکی دیگه وقتی میخوام یه تایپیک بزنم چیکار کنم تیترش درشت باشه
  6. غزل *

    ممنونم دست گلت درد نکنه

    ممنونم دست گلت درد نکنه
  7. غزل *

    سلام ببخشید مزاحم شدم آجی مهشیدم نبود من چهارشنبه چند تا پست گذاشتم ولی هر چی میگردم نیست میتونی...

    سلام ببخشید مزاحم شدم آجی مهشیدم نبود من چهارشنبه چند تا پست گذاشتم ولی هر چی میگردم نیست میتونی کمک کنی
  8. غزل *

    سلام محممد آقا میشه یه کمکی بکنید :redface:

    سلام محممد آقا میشه یه کمکی بکنید :redface:
  9. غزل *

    تولد Roya.b(ورود بدون کادو ممنوع!!)

    تولدت مبارک رویا جون
  10. غزل *

    *** جشن تولد BAW705 ---- همگی بپرین تو ***

    سلام تولدت مبارک
  11. غزل *

    نوشته هاي يك كودك نفهم

    ممنون سپیده جون خیلی باحال بود
  12. غزل *

    آجی گلم کجایی چرا پیش ما نمیایی [IMG][IMG]

    آجی گلم کجایی چرا پیش ما نمیایی [IMG][IMG]
  13. غزل *

    کیک طلاق

  14. غزل *

    خواستین بچه داشته باشین حتما اینو ببینید

    خیلی با مزه بود
  15. غزل *

    سلام مهشید خانم کجایی بیا بقیه رمانت بزار :gol:

    سلام مهشید خانم کجایی بیا بقیه رمانت بزار :gol:
  16. غزل *

    رمان کویر تشنه

    بخش 71 مادر با خانم سپهری تماس گرفت و به اصرار آنها را برای شام دعوت کرد. وقتی پدر و مادر از اتاق من رفتند، تازه بالا و پایین پریدن را شروع کردم. داشتم از هیجان و خوشحالی منفجر میشودم. آرش برایم نوید زندگی آرام و بی دردسر بود. پیام تبریک تولدی دیگر. یک ماه بعد از جشن با شکوه و به یادماندنی...
  17. غزل *

    رمان کویر تشنه

    بخش 70 مادر دستش را به طرفم دراز کرد و گفت: بیا اینجا ببینم. روی تخت نشستم. پدر که روی پاتختی نشسته بود گفت: مینا جون، حالا به خودت فشار نیار، فدات شم. بعدا صحبت میکنیم. - نه، حالم خوبه. بذار ببینم چی نظر سپیده رو عوض کرده، عادل. - خوب من از آرش خوشم اومده بود. مخصوصاً از حرف زدنش. اما همیشه تو...
  18. غزل *

    رمان کویر تشنه

    بخش 69 - خب، اعظم خانم، پاشیم رفع زحمت کنیم. ساعت نه و نیمه. پدر گفت: مگه من میذارم برین؟ شام نخوردیم هنوز. این مینا واسهٔ اینکه به ما شام نده این کارها رو کرد. همه خندیدند. پدربزرگ گفت: بچهام از هر انگشتش هزار هنر میباره. همیشه هم عاشق مهمونه. ما هم که اینجا غذا زیاد خوردیم، پسرم. به دست و...
بالا