نتایح جستجو

  1. *زهره*

    غزل و قصیده

    ماه رویا روی خوب از من متاب بی خطا کشتن چه می‌بینی صواب دوش در خوابم در آغوش آمدی وین نپندارم که بینم جز به خواب از درون سوزناک و چشم تر نیمه‌ای در آتشم نیمی در آب هر که بازآید ز در پندارم اوست تشنه مسکین آب پندارد سراب ناوکش را جان درویشان هدف ناخنش را خون مسکینان...
  2. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    امشب سبکتر می‌زنند این طبل بی‌هنگام را یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را هم تازه رویم هم خجل هم شادمان هم تنگ دل کز عهده بیرون آمدن نتوانم این انعام را گر پای بر فرقم نهی تشریف قربت می‌دهی جز...
  3. *زهره*

    سعدی

    من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را روی اگر پنهان کند سنگین دل سیمین بدن مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را ای موافق صورت و معنی که تا چشم منست از تو زیباتر ندیدم روی و خوشتر خوی را گر به سر می‌گردم از بیچارگی عیبم مکن چون تو چوگان می‌زنی جرمی...
  4. *زهره*

    شعر نو

    پنداشتند خام کز سرگشتگان که پي ببرند و سوختند من آخرين درختم از سلاله جنگل آنان که بر بهار تبر انداختند تند پنداشتند خام که با هر شکستني قانون رشد و رويش را از ريشه کنده اند خون از شقيقه هاي کوچه روان است در پنجه هاي باز خيابان گل گل...
  5. *زهره*

    فراق یار

    دير کردي و سحر بيدار است با من شب زده برخاستنت را پويان دير کردي و سحر قامت افراخته در مقدم روز مژده آورده سپيدي را تا خانه تو خسته جان آمده از راه دراز گوش خوابانده به آواي تو باز بر نمي آيد از بام آوا آتشين بال نمي اندازد سايه به ما...
  6. *زهره*

    داستان هاي كوتاه

    # منيرو رواني پور # ما فقط از آينده مي ترسيم # منيرو رواني پور # ما فقط از آينده مي ترسيم ما شاعر بوديم و خاطره اي نداشتيم. هر روز بعدازظهر، شايد از ساعت چهار توي آن خيابان، جلوي كتابفروشي مي ايستاديم حرف مي زديم، شعر مي خوانديم و بحث مي كرديم. هر روز همين بود كه بود. كلمات ديگر حقيقي...
  7. *زهره*

    والله سایت که بلد نیستم ولی سرچ کنین یه چیزایی گیرتون میاد

    والله سایت که بلد نیستم ولی سرچ کنین یه چیزایی گیرتون میاد
  8. *زهره*

    دوست دارم

    دوست دارم
  9. *زهره*

    سلام عزیزم مرسی قربونت برم همه سلام می‌رسونن

    سلام عزیزم مرسی قربونت برم همه سلام می‌رسونن
  10. *زهره*

    تالار زبان داستان کوتاه داره برای شروع woman in white Wuthering heights how I met myself the...

    تالار زبان داستان کوتاه داره برای شروع woman in white Wuthering heights how I met myself the godfather Tom Jones a tale of two cities great expectations far from the madding crowd Tess of the O'Urbervills Oliver Twist the scarlet letter picture of Dorian Gray Jude the obscure east of Eden the...
  11. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    ای عشق بی نشان ز تو من بی نشان شدم خون دلم بخوردی و در خورد جان شدم
  12. *زهره*

    شعر انگلیسی

    Cargoes by John Masefield Cargoes by John Masefield Cargoes QUINQUIREME of Nineveh from distant Ophir, Rowing home to haven in sunny Palestine, With a cargo of ivory, And apes and peacocks, Sandalwood, cedarwood, and...
  13. *زهره*

    شعر نو

    اي ابربرادر بر بام ما مبار بر بام کاگلي چه گلي سبز مي شود ؟ اي بر زمين غمزده ام چشم دوخته پرگير و بگذر از سر اين دشت بي نفس باران چه کرد خواهد با کشت سوخته ؟ اي ابر خيره سر پر باز کن بپر وان سينه ريز گوهر باران کشيده را از دشت ما بگير و...
  14. *زهره*

    كوي دوست

    ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش بر در دل روز و شب منتظر یار باش دلبر تو دایما بر در دل حاضر است رو در دل برگشای حاضر و بیدار باش دیدهٔ جان روی او تا بنبیند عیان در طلب روی او روی به دیوار باش ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش نیست کس آگه که...
  15. *زهره*

    غزل و قصیده

    مرا سودای تو جان می بسوزد چو شمعی زار و گریان می‌بسوزد غمت چندان که دوزخ سوخت عمری به یک ساعت دو چندان می‌بسوزد فکندی آتشم در جان و رفتی دلم زین درد بر جان می‌بسوزد رخ تو آتشی دارد که هر دم چو عودم بر سر آن می‌بسوزد چو شمعم سر از آن آتش گرفته است که از سر تا به...
  16. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    بی لعل لبت وصف شکر می‌نتوان کرد بی عکس رخت فهم قمر می‌نتوان کرد چون صدقه ستانی است شکر لعل لبت را وصف لب لعلت به شکر می‌نتوان کرد مویی ز میان تو نشان می‌نتوان داد صفری ز دهان تو خبر می‌نتوان کرد برگ گلت آزرده شود از نظر تیز زان در رخ تو تیز نظر می‌نتوان کرد چون زلف تو...
  17. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    چو جان و دل ز می عشق دوش جوش بر آورد دلم ز دست در افتاد و جان خروش بر آورد شراب عشق نخوردست هر که تا به قیامت ز ذوق مستی عشقت دمی به هوش بر آورد بیار دردی اندوه و صاف عشق دلم را که عقل پنبهٔ پندار خود ز گوش بر آورد بیار درد که معشوق من گرفت مرا مست میان درد و به بازار درد...
  18. *زهره*

    عشق

    زندهٔ عشق تو آب زندگانی کی خورد عاشق رویت غم جان و جوانی کی خورد هر که خورد از جام دولت درد دردت قطره‌ای تا که جان دارد شراب شادمانی کی خورد جان چو باقی شد ز خورشید جمالت تا ابد ذره‌ای اندوه این زندان فانی کی خورد گر فصیح عالمی باشد به پیش عشق تو تا نه لال آید زلال جاودانی...
  19. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    تو برایم ترانه میخوانی سخنت جذبه ای نهان دارد گوئیا خوابم و ترانه تو از جهانی دگر نشان دارد
  20. *زهره*

    حالا عیب نداره عسیسم بچه‌مون هم بزرگ می‌شه یاد می‌گیره از این بهونه‌ها نگیره

    حالا عیب نداره عسیسم بچه‌مون هم بزرگ می‌شه یاد می‌گیره از این بهونه‌ها نگیره
بالا