نتایح جستجو

  1. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  2. eksir

    [IMG]

    [IMG]
  3. eksir

    خواب كه نيستي [IMG]

    خواب كه نيستي [IMG]
  4. eksir

    خوبي؟ [IMG]

    خوبي؟ [IMG]
  5. eksir

    سلام از بنده است صبح شما بخير و شادي باشه انشاالله

    سلام از بنده است صبح شما بخير و شادي باشه انشاالله
  6. eksir

    گلابی های درون شیشه ای!

    شاید برای بعضی ها عبارت "گلابی های درون شیشه ای" عجیب و ناآشنا باشه و شاید هم برای خیلی ها این سوال پیش اومده باشه که این گلابی ها رو چطور داخل این بطریهای دهان تنگ و فانتزی می كنند؟! چیزی که در تصاویر زیر می بینید حاصل این واقعیت است که در حقیقت گلابی ها را در این بطری های شیشه های جورو واجور...
  7. eksir

    مشاعره با شعر سعدی

    تا سر نکنم در سرت ای مایهٔ ناز کوته نکنم ز دامنت دست نیاز هرچند که راهم به تو دورست و دراز در راه بمیرم و نگردم ز تو باز
  8. eksir

    نغمه

    مرغ شب آمد و در لانه ی تاریک خزید نغمه اش را به دلم هدیه کند بال نسیم آه … بگذار که داغ دل من تازه شود روح را نغمه ی همدرد فتوحی ست عظیم
  9. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    در گذرگاه زمان خیمه شب بازی دهر با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد ... عشق ها می میرند رنگ ها رنگ دگر می گیرند:( و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ دست ناخورده به جا می مانند :cry:
  10. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    من سرودی را که عطری کهنه در گلبرگ الفاظش نهان باشد نمی خواهم من سرودی تازه خواهم خواند کش گوش کسی نشنيده با شد.
  11. eksir

    رباعی و دو بیتی

    گر دست دهد دولت ایام وصال ور سر برود در سر سودای محال یک بوسه برین نیمه خالی دهمش از رویش و یک بوسه بران نیمهٔ خال
  12. eksir

    غزل و قصیده

    ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان باشد کز آن میانه یکی کارگر شود ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو...
  13. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    سعدی این گفت و شد از گفته ی خود باز پشیمان که مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیان به شب تیره نهفتن نتوان ماه درخشان " کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان"
  14. eksir

    شعر نو

    هفت خوان را زاد سروِ مرو، آن که از پیشین نیاکان تا پسین فرزند رستم را به خاطر داشت، وانچه می جستی ازو زین زُمره حاضر داشت، یا به قولی ماخ سالار، آن گرامی مرد، آن هریوه ی خوب وپاک آیین ـ روایت کرد؛ خوان هشتم را من روایت می کنم اکنون ، من که نامم ماث آری خوان هشتم را ماث راوی توسی روایت می کند اینک.
  15. eksir

    شعر نو

    زندگی با ماجراهای فراوانش، ظاهری دارد به سان بیشه ای بغرنج و در هم باف ماجراها گونه گون و رنگ وارنگ ست؛ چیست اما ساده تر از این، که در باطن تار و پود هیچی و پوچی هم آهنگ است؟
  16. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    جان از الم هجر تو بی صبر و سکوت گشت تن از ستم عشق تو بی تاب و توان شد ● هم قاصد جانان سبک از راه نیامد هم جان گرانمایه به تن سخت گران شد
  17. eksir

    شعر نو

    به اندیشیدن خطر مکن روزگار غریبی است نازنین آنکه بر در می کوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
  18. eksir

    شعر نو

    ميان ماندن و رفتن حكايتي كرديم كه آشكارا در پرده كنايت رفت مجال ما همه اين تنگمايه بود و دريغ كه مايه خود همه در وجه اين حكايت رفت
  19. eksir

    معلومه....از خلال كردن

    معلومه....از خلال كردن
  20. eksir

    خب خدا را شكر

    خب خدا را شكر
بالا