نتایح جستجو

  1. !/!

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    برو بخواب !
  2. !/!

    خب دیدمش دیگه! Save ـش کردم !

    خب دیدمش دیگه! Save ـش کردم !
  3. !/!

    [IMG]

    [IMG]
  4. !/!

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    Will we ever meet again as friends After so long...?! I'm the one who's left behind ...
  5. !/!

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    شب خوش/ شب بخیر رو به افشین... گفتم !
  6. !/!

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    به سلامت !
  7. !/!

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    شب بخیر !
  8. !/!

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    یادِ من مثل یادِ تو نیست هجوم نمی‌آورد تصرف نمی‌کند تاکتیک‌های جنگی را بلد نیست! نمی‌تواند مثل یادِ تو شبیخون بزند فتح کند یاد من مثل یه لشکر همیشه بازنده است تو پایتختِ یک کشور بزرگ که حمله به تو برایش ناممکن است...! Shade these austere lights ..
  9. !/!

    سازتون ؟ مگه داری با رئیس جمهور حرف میزنی ! ------ YW = Your Wellcome

    سازتون ؟ مگه داری با رئیس جمهور حرف میزنی ! ------ YW = Your Wellcome
  10. !/!

    سلام/ مثل همیشم مرسی! تو خوبی؟ هر شب میام باشگاه اما خب خبری نیس یه سر میزنم و میرم! YW

    سلام/ مثل همیشم مرسی! تو خوبی؟ هر شب میام باشگاه اما خب خبری نیس یه سر میزنم و میرم! YW
  11. !/!

    [IMG]

    [IMG]
  12. !/!

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    در چشم های تو هزاران فال قهوه است ! که بی خوابی های مرا تعبیر می کند ... !
  13. !/!

    نوشته های ماندگار

    میلیون ها و میلیاردها آدم توی این دنیا هستند و همه شان می توانند بی تو زندگی کنند آخر من بدبخت چرا نمی توانم ..?! Goodbye Gary Nassim Amaouche
  14. !/!

    نوشته های ماندگار

    چنان تنهایی وحشتناکی احساس می‌کردم که خیال خودکشی به سرم زد تنها چیزی که جلویم راگرفت این بود که من در مرگ تنهاتر از زندگی خواهم بود...! Nausea Jean-Paul Sartre 1938
  15. !/!

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    پویان 3> اوهوم شنیدم..!
  16. !/!

    نوشته های ماندگار

    ConAir.1997 کیج : من به دو نفر اعتماد دارم. اولیش خودم هستم. .. دومیش تو نیستی!
  17. !/!

    نوشته های ماندگار

    Life Is Beautifull (?!!!) 1997 روبرتو و پسرش رو به عنوان اسیر بردن به یه پایگاه نظامی از یه نفر که المانی بلده درخواست میکنن که حرفای فرمانده رو واسه بقیه ترجمه کنه تو این قسمت روبرتو داوطلب میشه و واسه اینکه پسر کوچیکش متوجه حرفای وحشتناک فرمانده نازی نشه اونا رو اینجوری ترجمه میکنه...
  18. !/!

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    میان این همه اتفاق که نیفتاده اند.. که قرار نیست بیفتند، چقدر پیرتر شده ام...!
  19. !/!

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    نمیخواهم نبودنت از شمارش انگشتانم بیشتر شود! اما این روزها کاری از . . . . دستانم برنمی آید...!
بالا