خرید
خرید
ثبت نام تمام شد و یه سر هم به خوابگاه زدیم.بعد من و بابا رفتیم خونه مهدی.ندا غذای خوشمزه ای پخته بود.ناهار رو که خوردیم منو بابام هر دو تا ولو شدیم.خیلی خسته بودیم.عصر رفتیم بازار و بابا کلی ظرف و مواد غذایی و پتو و بالش خرید...فردا صبح هم بابا تمام وسایلو آورد تا دم خوابگاه.بعد بغلم...