نتایح جستجو

  1. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق راه مستانه زد و چاره مخموری کرد
  2. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار چرخ فيروزه طربخانه از اين کهگل کرد
  3. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بين کس واقف ما نيست که از ديده چه‌ها رفت
  4. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بين کس واقف ما نيست که از ديده چه‌ها رفت
  5. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    يار اگر ننشست با ما نيست جای اعتراض پادشاهی کامران بود از گدايی عار داشت
  6. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    اشکم احرام طواف حرمت می‌بندد گر چه از خون دل ريش دمی طاهر نيست
  7. meh_61

    آرزوهای گمشده...

    چه انتظار عظيمي نشسته در دل ما هميشه منتظريم و كسي نمي آيد صفای گمشده آيا بر اين زمين تهي مانده باز مي گردد ؟
  8. meh_61

    شعر نو

    تمام مزرعه از خوشه هاي گندم پر و هيچ دست تمنا دريغ سنبله ها را درو نخواهد كرد دروگران، همه پيش از درو درو شده اند حمید مصدق
  9. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    رشته صبرم به مقراض غمت ببريده شد همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع
  10. meh_61

    وقتی بودی هم ما پاس میداشتیم خوشگل:d درسا چطورن؟پاس میکنی؟

    وقتی بودی هم ما پاس میداشتیم خوشگل:d درسا چطورن؟پاس میکنی؟
  11. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    ياد باد آن که ز ما وقت سفر ياد نکرد به وداعی دل غمديده ما شاد نکرد
  12. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود می ده که عمر در سر سودای خام رفت
  13. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    سر تسليم من و خشت در ميکده‌ها مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت
  14. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    تيمار غريبان اثر ذکر جميل است جانا مگر اين قاعده در شهر شما نيست
  15. meh_61

    کوچه های تنهایی

    رفتم قدري در آفتاب بگردم. دور شدم در اشاره هاي خوشايند: رفتم تا وعده گاه كودكي و شن، تا وسط اشتباه هاي مفرح، تا همه چيزهاي محض. رفتم نزديك آب هاي مصور، پاي درخت شكوفه دار گلابي با تنه اي از حضور. نبض مي آميخت با...
  16. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    من نخواهم کرد ترک لعل يار و جام می زاهدان معذور داريدم که اينم مذهب است
  17. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    ما را ز خيال تو چه پروای شراب است خم گو سر خود گير که خمخانه خراب است
  18. meh_61

    رد پای احساس ...

    بيائيد از سايه - روشن برويم بر لب شبنم بايستيم، در برگ فرود آييم . و اگر جا پايي ديديم، مسافر كهن را از پي برويم . برگرديم، و نهراسيم، در ايوان آن روزگاران، نوشابه جادو سر كشيم . شب بوي ترانه ببوييم، چهره خود گم كنيم . از روزن آن...
  19. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    مست بگذشتی و از خلوتيان ملکوت به تماشای تو آشوب قيامت برخاست
  20. meh_61

    مشاعرۀ سنّتی

    تو خود ای گوهر يک دانه کجايی آخر کز غمت ديده مردم همه دريا باشد
بالا