نتایح جستجو

در این روش که تویی گر به مرده بر گذری.............عجب نباشد اگر نعره آید از کفنش

مرا نصیحت بیگانه منفعت نکند ..............که راضی ام که قفا بینم از ستمگر خویش

سوزی که درون دل ما می وزد این بار ............. کولاک شبانه ست نسیم سحری نیست

تنها در بی چراغی شبها می رفتم دستهایم از یاد مشعل ها تهی شده بود. همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود مشت من ساقه ی خشک تپش ها را می فشرد لحظه ام از طنین ریزش پیوندها پر بود تنها می رفتم، می شنوی؟ تنها....

روی تو بر پشت زمین خلق را .... موجب فتنه ست و فتور ای صنم

تمام کارهای ما نمی بودند بیهوده ...... اگر در کار میبستیم روزی کاردانی را ( پروین اعتصامی)

دل من باز مثل سابق باش ..... با همان شور و حال و عاشق باش مهر می .رز و دم غنیمت دان ..... عشق می باز و با دقایق باش

یار گرفته ام بسی،چون تو ندیده ام کسی ....... شمع چنین نیامدست از در هیچ مجلسی

ز دست رفته نه تنها منم در این سودا .............. چه دست‌ها که ز دست تو بر خداوند است.

زیر چرخ وحشی گردونه خورشید بشکند گر پیکر بی تاب آیینه او چو عطری می پرد از دشت نیلوفر، او. گل بی طرح آیینه. او ، شکوه شبنم رویا. - خواب می بیند نهال شعله گویا تند بادی را...

دریچه ها ما چون دو دریچه ، رو به روی هم آگاه ز هر بگو مگوی هم هر روز سلام و پرسش و خنده هر روز قرار روز آینده عمر آینه ی بهشت ، اما ... آه بیش از شب و روز تیره و دی کوتاه اکنون دل من شکسته و خسته ست زیرا یکی از دریچه ها بسته ست نه مهر فسون ، نه ماه جادو کرد نفرین به سفر ، که هر...

گفته بودی که چرا محو تماشای منی آنچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی...

دل تنگیم را روی آسمان می پاشم... نگاه کن!!! غروب زیبا نیست ؟؟!!!

در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم ..... عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم

ممنون از تلاش و شعر قشنگتون.:victory: نگاهم به تار و پود شکننده ساقه چسبیده بود. تنها به ساقه اش می شد بیاویزد. چگونه می شد چید گلی را که خیالی می پژمراند؟ دست سایه ام بالا خزید. قلب آبی کاشی ها تپید. باران نور ایستاد: رویایم پرپر شد.

سلام. من کتاب سانتاماریا (حدود 40 داستان کوتاه) از سید مهدی شجاعیو که حدود 5سال پیش خوندمو خیلی دوست داشتم. .. اونموقع عاشق اون داستانا بودم . ولی الان نمیدونم اگه دوباره بخونمش بازم همین نظرو دارم یا نه!!! داستان کوتاهای صادق هدایت هم واقعا بی نظیره. پیشنهاد میکنم حتما بخونین...

مرا آتش صدا کن تا بسوزانم سراپایت . ..... مرا باران صلا ده تا ببارم بر عطش هایت مرا اندوه بشناس و کمک کن تا بیامیزم ..... مثال سرنوشتم با سرشک چشم زیبایت... (حسین منزوی)

دل من نیز با تو بعد از آن پاییز طولانی ........ دوباره چون گذشته نوبهاری تازه خواهد یافت( حسین منزوی)

من نمی یارم از جفای رقیب ..... دردبا یار مهربان گفتن.

در دست هر که هست ز خوبی قراضه‌هاست.............آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست...