تو گل سرخ منيتو گل ياسمنيتو چنان شبنم پاك سحري ؟- نه؟از آن پاكتري .تو بهاري ؟- نه،- بهاران از توست .از تو مي گيرد وام،هر بهار اينهمه زيبايي را . هوس باغ و بهارانم نيست
اي بهين باغ و بهارانم تو !
ای قلب فتنه جوی گنه کرده
شاید دمی ز فتنه بیارامی
می بندمت به بند گران غم
تا سوی دیگر نکنی پرواز
ای مرغ دل که خسته و بی تابی
دمساز باش با غم او ، دمساز ...
در كنار چشمه ى سحر
سر نهاده روى شانه هاى يكدگر
گيسوان خيسشان به دست باد
چهره ها نهفته در پناه سايه هاى شرم
رنگ ها شكفته در زلال عطرهاى گرم
مى تراود از سكوت دلپذيرشان
بهترين ترانه،بهترين سرود!