نتایح جستجو

  1. samaneh66

    ممنونم دوست عزیز دست شما درد نکنه

    ممنونم دوست عزیز دست شما درد نکنه
  2. samaneh66

    رمان "ریشه در عشق"

    تو هستی که فکر مرا آشفته کرده ای. همانطور که زندگی جسیکا را به آتش کشیده ای، قصد سوزاندن زندگی مرا هم داری. جان گفت: - گوش کن فرهاد، من نمی دانم جسیکا چه حرفهایی به تو زده اما تو... فرهاد حرف او را قطع کرد و گفت: - تو گوش کن، من اجازه نمی دهم پست فطرتیهای تو دامنگیر شیوا و زندگی من بشود. اگر...
  3. samaneh66

    رمان "ریشه در عشق"

    کیه خان جان؟ خان جان گوشی را به دست شیوا داد و گفت: - آقای لوییس... خودم برای شب دعوتش کردم. شیوا گوشی را گرفت و گفت: - سلام جان، صبح بخیر. جان گفت: - سلام، صبح شما هم بخیر، با فرهاد تماس گرفتی؟ شیوا پاسخ داد: - بله تماس گرفتم. جان گفت: - خب، حالش چطور بود؟ شیوا نگاهی به خان جان کرد و...
  4. samaneh66

    رمان "ریشه در عشق"

    تشکر شما باعث دلگرمی منه تشکر شما باعث دلگرمی منه معذرت می خوام. فرهاد گفت: فقط همین؟ پاسخ تو در برابر سه ساعت انتظار پر از تشویش من فقط یک عذرخواهی است؟ شیوا ناباورانه گفت: -خب.. نه .. اما... فرهاد-اما چی؟ فراموشم کردی، درسته؟ شیوا- به من حق بده، باید خستگی می گرفتم...
  5. samaneh66

    نامردی دو پسر نسبت به یه دختر!!!!

    جلو کسی این حرف رو نزن ................:biggrin:
  6. samaneh66

    رمان "ریشه در عشق"

    متصدی بلافاصله گفت: - اًه... آقای پروفسور لوییس را می گویید؟ فرهاد با عجله پاسخ داد: - بله ... بله. متصدی گفت: - بله ایشان را بخوبی می شناسم. ایشان دیشب رأس ساعت دوازده همراه خانومی جوان با پرواز ساعد دوازده به ایران عزیمت کردند. فرهاد ناباورانه ، بدون تشکر از متصدی ، گوشی را روی دستگاه...
  7. samaneh66

    رمان "ریشه در عشق"

    فرهاد کتش را درآورد و گفت: - بله و تا نیم ساعت دیگر باید تهران باشد. جسیکا با تردید گفت: - با... با جان رفت؟ فرهاد این بار به او نگاه کرد، کمی مکث کرد و گفت: - چطور مگه؟ جسیکا بلافاصله گفت: - تو نباید آنقدر به او اعتماد کنی. فرهاد پرسید: - منظورت چیه؟ جسیکا گفت: - خب همانطور که از من...
  8. samaneh66

    رمان "ریشه در عشق"

    جان گفت: - باید از فرودگاه با راننده ام تماس بگیرم و بگویم که ماشین را از فرودگاه برگرداند. واقعا متاسفم که ناراحتت کردم. فقط می خواستم با بردنت به ایران تو را خوشحال کنم. شیوا نگاه پر از تردیدش را به او دوخت و گفت: - چرا خوشحالی و راحتی من برایت مهم است؟ رابطه ما که از یک دوستی پاک و ساده...
  9. samaneh66

    ايا شما مسجد ميرويد؟

    یه دو سه باری شب احیا 7 -8 سال پیش رفتم چند بارم دانشجو بودم مابین کلاسا میرفتم میخوابیدم وقتش و ندارم والا میرفتم
  10. samaneh66

    نامردی دو پسر نسبت به یه دختر!!!!

    بله شما جیغ نمکشید بلکه نعره میکشید :biggrin: میرید جلو خوب کتک میخورید بعد میگید حقمون رو گرفتیم
  11. samaneh66

    خواهش میکنم امیدوارم سالی خوب در کنار خانواده محترمتون داشته باشید توام با سلامتی

    خواهش میکنم امیدوارم سالی خوب در کنار خانواده محترمتون داشته باشید توام با سلامتی
  12. samaneh66

    نامردی دو پسر نسبت به یه دختر!!!!

    خوبه شما اونم بلد نیستید :biggrin:
  13. samaneh66

    [IMG] سال نو مبارک

    [IMG] سال نو مبارک
  14. samaneh66

    البته منم همینجوریم

    البته منم همینجوریم
  15. samaneh66

    IQکجایی تو چرا اینقدر عقبی اون مطلب رو در مورد شیطان آری یا نه نوشتم که بعد سیستمم بازش کرد پیام...

    IQکجایی تو چرا اینقدر عقبی اون مطلب رو در مورد شیطان آری یا نه نوشتم که بعد سیستمم بازش کرد پیام ها رو چند تا در میون می خونی که نمیدونی چی مال کدوم مبحثه
  16. samaneh66

    نامردی دو پسر نسبت به یه دختر!!!!

    شما زیاد خودت رو ناراحت نکن
  17. samaneh66

    معنیش رو نمیدونیییییییییییییییییییییییییییی مثلا خواهر تو تا ازدواج نکنه که نمیتونه بچه بیاره...

    معنیش رو نمیدونیییییییییییییییییییییییییییی مثلا خواهر تو تا ازدواج نکنه که نمیتونه بچه بیاره عزیز من دختر با زن فرق داره
  18. samaneh66

    دختر که بچه دار نمیشه اون زن جماعته که بچه میاره فرق این دو تا رو یاد بگیر

    دختر که بچه دار نمیشه اون زن جماعته که بچه میاره فرق این دو تا رو یاد بگیر
  19. samaneh66

    شیطان آری یا نه........................................

    ممنونم خیلی زیبا و آموزنده بود
  20. samaneh66

    توی گفتگوی آزاد بود اما سیستمم بازش نکرد

    توی گفتگوی آزاد بود اما سیستمم بازش نکرد
بالا