نتایح جستجو

  1. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تو برایم ترانه می خوانی سخنت جذبه ای نهان دارد گوییا خوابم و ترانه ی تو از جهانی دگر نشان دارد...
  2. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    سنگ در برکه می اندازم و می پندارم با همین سنگ زدن،ماه به هم می ریزد عشق بر شانه ی هم چیدن چندین سنگ است گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد
  3. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    عذاب...... این تلخ ترین..بدترین...گند ترین عذاب دنیاست بعضی ها دوست داشتی هستن اما..... به اجبار و به خواست خودشون نباید دوستشون داشت...
  4. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    در سرزمین قد کوتاهان معیارهای سنجش همیشه بر مدار صفر سفر کرده است چرا توقف کنم؟ من از عناصر چهارگانه اطاعت میکنم و کار تدوین نظامنامه قلبم کار حکومت محلی کوران نیست
  5. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تا بر گذشته مي نگرم، عشق خويش را چون آفتاب گمشده مي آورم بياد مي نالم از دلي كه بخون غرقه گشته است اين شعر، غير رنجش يارم بمن چه داد
  6. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    رازی درون سینه ی من می سوخت می خواستم که با تو سخن گوید اما صدایم از گره کوته بود در سایه ، بوته هیج نمی روید!
  7. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود
  8. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    مرو ای همسفر! پشت سرت را هم نگاهی کن ببین این جا به خاک افتاده ام مانند جا پایت زمینگیرم ؛ زپا افتاده ام ؛ با این همه امّا برای آمدن آماده ام مانند جا پایت برای خاطرت پشت غرورم را شکستم! نیست؟ خودم را زیر پا ننهاده ام مانند جا پایت؟
  9. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    من کهنفهمیدم ولی حتما اینم یه جور گفتگوی تنهاییه :surprised::eek:
  10. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    میشــــــــــــــه تنهایی بازی کرد میشه تنـــــــــهایی خندید میشه تنهایی سفـــــــــر کرد ولی خدایی خیلـــــــــی سخته تنهایــــــــــی تنهایــــــــی را تحمــــــل کرد خَستــــه ام….! امــــا تَحمـُـــل مـی کُنــم…
  11. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    نه تو ميماني نه اندوه نه هيچ يك از مردم اين ابادي به حباب نگران لب يك رود قسم و به كوتاهي ان لحظه شادي كه گذشت غصه هم ميگذرد...
  12. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش
  13. رجایی اشکان

    مرسی .........

    مرسی .........
  14. رجایی اشکان

    من رفتم دادا با اجازت:(

    من رفتم دادا با اجازت:(
  15. رجایی اشکان

    گفتگوهای تنهایی

    حافظه ی آدم های غمگین قویست می دانند کجای آن روز مُرده اند …
  16. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    من خیره به آینه و او گوش به من داشت گفتم که چه سان حل کنی این مشکل ما را بشکست و فغان کرد که از شرح غم خویش ای زن چه بگویم که شکستی دل ما را
  17. رجایی اشکان

    ممنون:gol:

    ممنون:gol:
  18. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
  19. رجایی اشکان

    خواهش میکنم.لطف دارید دید شما زیباست دوست عزیز نه همشون ولی حدود 60%از خودمه

    خواهش میکنم.لطف دارید دید شما زیباست دوست عزیز نه همشون ولی حدود 60%از خودمه
  20. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    دستهايم را در باغچه می کارم سبز خواهم شد، ميدانم، ميدانم، ميدانم و پرستوها در گودی انگشتان جوهريم تخم خواهند گذاشت
بالا