نتایح جستجو

[IMG]

"صداقت " یعنی "حماقت "!!! هــــرکس جـــای مـــن بـــود مـــی بـــریـــــد... امــا مـــن هنــوز مــی دوزم , چشــــم بـــه امیـــد!!!

مثل هر سال هر کجا رفتم، شمعی برایت روشن کردم تا خدا بهترینهایش را برایت بخواهد... و مثل هر سال خودم را فراموش کردم !

[IMG]

زیـر بـآرآטּ رآه میرفتـــ امســآل رآه رفتـטּ او رآ بــآכیگــرے زیـر اشڪـهـ ـآے خوכ כیدҐ… شــآیـכ پـآرسـآل اشڪـهــآےכیگـرے بوכ

محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم آنچه را که اسمش غرور گذاشته ام برایت به زمین بکوبم... احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی...

خدایا با خود می گویم شهامت داشته باش… شهامت زندگی کردن…. خدایا پس در عمل چرا ناتوانم… چرا باوجود دادن بهترین چیزها به من باز هم نشسته ام و فکر می کنم که چه خواهد شد… واقعا چه خواهد شد… چرا برای شروع هرکاری تنها با جمله ای که ایا این کار فایده دارد؟ایا ادامه دادنش به نفع است… چرا...

"I'm trying to educate myself."

دلا خو کن ب تنهایی ک از تن ها بلا خیزد سعادت آن کسی دارد ک از تن ها بپرهیزد..

یک دم ز گرد پیکر من بشکاف بشکاف این حجاب سیاهی را شاید درون سینه ی من بینی این مایه ی گناه و تباهی را

Hello every body i think that the name of institution is not important but the goal of learning is important and play a significant role in learning

خــــــــــدا جونم یه سوال بپرسم,راستشو میگی...؟! خــــــــــودت به این خوبی...! آدمــــــــات به کی رفتن...؟!

دارد به جانم لرز می افتد ، رفیق ؛ انگار پاییزم دارم شبیه برگ های زرد و خشک از شاخه می ریزم

مینویسم بیاد کسانی که از صفر اغاز کردند بیاد رفاقت های پاک مینویسم بیاد روز های شیرین دانش اموزی بیاد میز و نیمکت های چوبی بیاد تخته سیاه همیشه در شکنجه بیاد ان عقربه های ساعت همیشه در خواب رفته بیاد خوش ترین طنین گوش خراش ازادی بیاد پنجره های جوش خورده چرکی بیاد مانع های ارتباط...

دِلـَـم چـِــہ کـُودکــآنــِـہ بَهــآنـــہے تـُـو رآ میگیرَد امــا تـُـو بُزرگانـِــہ بــِـہ دِل نـَـگیر فَقَط بـــِـگو:کـُودکــــ است دیگــَــر …. نــِــمے فَهمـَـد…!!!

شنبه ها که می شود دلم تنگ می شود بی قرار می شوم ,آغاز یک هفته جدید و دوباره شروع خاطرات شنبه های همین دوسال پیش همین دوسال پیش که تو بودی . . . و منو خوشحال از رسیدن هفته جدید و دیدن روی ماهت اما نه این شنبه ,شنبه های دوسال پیش . . . همه روزهایم بی تو شنبه شده و تو که نمیدانم کجایی ؟...

[IMG]

از امروز داستانم رو اینجور شروع می کنم به جای یکی بود و یکی نبود . . . می نویسم : یکی هست و اون کسی نیست . . . جز من که جای تمام نبودن های تو رو پر می کنم . . . به همین سادگیه قصه زندگی

ذهنم باران خورده خاطراتی ست که جای پای احساس نامأنوست برای همیشه روی آن نقش انداخت . . . آنکه دیروز با پای خودش آمد امروز دست به دست دیگری رفت . . . دار مکافات اینجاست . . . درست کنار همین خاطرات . .