بر دیوارها پریز
از سقف، سیم روییده است
گل هایی از فلز
شکوفه هایی از کاغذ
پروانه ای از مگس
چرخ می زند میان اتاق
از آشپزخانه به حال می آیم
تا دشت را روشن کنم
حالا گوزن پیر بر مبل نشسته است
و از رودخانه ای که سال ها پیش
از کنار همین میز می گذشت، آب می خورد
بیدار می شود
دستهای خیسش را باور نمی کند...