نتایح جستجو

  1. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تو که قصد جدائی کرده بودی خیال بی وفائی کرده بودی چرا با این دل خوش باور من زمانی آشنائی کرده بودی . . .
  2. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    یاد بگذشته به دل ماند و دریغ نیست یاری که مرا یاد کند
  3. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  4. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  5. رجایی اشکان

    کوچه های تنهایی

    چه سخت است رفتن و چه سخت است تر از آن است که پاهایت زخمی و کو له ات پراز مشکلات باشد ولی سخت تر از آن این استکه ندانی به کجا میروی
  6. رجایی اشکان

    [IMG]

    [IMG]
  7. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    درد تاریکی ست درد خواستن رفتن و بیهوده خود را کاستن سر نهادن بر سه دل سینه ها سینه آلودن به چرک کینه ها
  8. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    ما را چه به مهتاب که ما تیره و تاریم در موسم پاییز ، چونان ابر بهاریم محبوبه و مینا به کجا ای گل مریم ما بذر نداریم که یک لاله بکاریم . . . ببخش دوستم تشکرام تموم شد
  9. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تو برایم ترانه می خوانی سخنت جذبه ای نهان دارد گوییا خوابم و ترانه ی تو از جهانی دگر نشان دارد...
  10. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تا بر گذشته مي نگرم، عشق خويش را چون آفتاب گمشده مي آورم بياد مي نالم از دلي كه بخون غرقه گشته است اين شعر، غير رنجش يارم بمن چه داد:cry:
  11. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    یک دم ز گرد پیکر من بشکاف بشکاف این حجاب سیاهی را شاید درون سینه ی من بینی این مایه ی گناه و تباهی را
  12. رجایی اشکان

    خلوتی با خدا

    خدایا... دلم بد جوری گرفته گفتم کسی رو ندارم که باهاش دردو دل کنم همین خوبه برم وبرم خودمو خالی کنم دیگه هیچ امیدی، ارزویی، واسه زندگی ندارم هرشب فکرای بد میزنه به سرم دیگه خسته شدم آخ خدا منو خلق کردی که غصه بخورم درد بکشم بابا بسه... ااااااااااااااای خدا صدامو داری؟
  13. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    نه بال و پری با من ازآن روح پرنده نه جاذبه ای با من از این جسم تکیده با معجزه ی خواب هم این پیرزمانی ست از این همه گل رایحه ای نیز نچیده
  14. رجایی اشکان

    گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

    خدایا فکر کنم سرنوشت منو وسط میدون شهر نوشتی؛ بس که هرکی به من رسید منو دور زد …
  15. رجایی اشکان

    قرارهاي بي قرار...

    شادی هایم هدیه به تو کم بودنش را بر من خرده مگیر این تمام سهم من از دنیاست . . .
  16. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    در دلم ابر تو می بارد عشق سینه ام داغ تو را دارد عشق باورم نیست کسی زخم تو را بر دل خون شده نگذارد عشق
  17. رجایی اشکان

    کوچه های تنهایی

    چه قدر سخته ... وقتی تو چشای یکی نگاه کنی و میخوای به زبون بیاری دوستش داری ولی از ترس رفتنش اروم تو دلت بگی: دوست دارم یواشکی
  18. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تبی این گاه را چون كوه سنگین می كند آنگاه چه آتشها كه در این كوه برپا می كنم هر شب
  19. رجایی اشکان

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را گم می كنم هر روز و پیدا می كنم هر شب بدینسان خوابها را با تو زیبا می كنم هر شب
بالا