نتایح جستجو

  1. ملیسا

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/264050-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2%D...

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/264050-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2%D9%85-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF%D8%AA-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DA%A9-DDDIQ?p=3502441#post3502441
  2. ملیسا

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/264050-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2%D...

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/264050-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2%D9%85-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF%D8%AA-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DA%A9-DDDIQ?p=3502441#post3502441
  3. ملیسا

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/264050-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2%D...

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/264050-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2%D9%85-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF%D8%AA-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DA%A9-DDDIQ?p=3502441#post3502441
  4. ملیسا

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/264050-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2%D...

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/264050-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2%D9%85-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF%D8%AA-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DA%A9-DDDIQ?p=3502441#post3502441
  5. ملیسا

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/264050-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2%D...

    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/264050-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2%D9%85-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF%D8%AA-%D9%85%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DA%A9-DDDIQ?p=3502441#post3502441
  6. ملیسا

    رمان سوار بر قایق محبت | اکرم واحدی

    رمان سوار بر قایق محبت نویسنده : اکرم واحدی :gol::gol::gol::gol::gol:
  7. ملیسا

    داستان هاي كوتاه

    عدادی مرد در رخت كن یك باشگاه گلف هستند... . موبایل یكی از آنها زنگ می زند ,مردی گوشی را بر میدارد و روی اسپیكر می گذارد و شروع به صحبت می كند. همه ساكت میشوند و به گفتگوی او با طرف مقابل گوش می دهند! مرد: بله بفرمایید... زن: سلام عزیزم!... منم!... باشگاه هستی؟ مرد:سلام بله باشگاه هستم. زن: من...
  8. ملیسا

    داستان هاي كوتاه

    زمانی که من بچه بودم، مادرم علاقه داشت گه گاهی غذای ساده صبحانه را برای شب هم آماده کند. یک شب را خوب یادم مانده که مادرم پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی در سر کار، شام ساده ای مانند صبحانه تهیه کرده بود. آن شب پس از زمان زیادی، مادرم بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس و بیسکویت های بسیار سوخته،...
  9. ملیسا

    داستان هاي كوتاه

    به هنگام بازديد از يک بيمارستان روانى، از روان‌ پزشک پرسيدم شما چطور مي‌فهميد که يک بيمار روانى به بسترى شدن در بيمارستان نياز دارد يا نه؟ روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب مي‌کنيم و يک قاشق چايخورى، يک فنجان و يک سطل جلوى بيمار مي‌گذاريم و از او مي‌خواهيم که وان را خالى کند. من گفتم...
  10. ملیسا

    داستان هاي كوتاه

    دقیقه وقت دارید: حتی اگر خرافاتی نباشید، توصیه های خوب و قدرتمندی لابه لای این خط ها وجود دارد. این متن توسط مؤسسه ی آنتونی رابینز برای موفقیت شما فرستاده شده است و تا بحال 10 بار در سرتاسر جهان فرستاده شده است . این پیام را نگه ندارید . 6 دقیقه همه ی کارهایتان را...
  11. ملیسا

    داستان هاي كوتاه

    روش های رسیدن به آرزوها ! وقتی بچه کوچکی هستیم آرزو های بسیاری داریم، از همه مهمتر آنقدر شهامت داریم که حتما" باید به آنها برسیم اما با بزرگ شدن کم کم آرزوهایمان را زیر خاک فراموشی دفن می کنیم! اما باز هم در بزرگسالی نیز آرزوهایی داریم ... آیا راهی وجود دارد که به همه این آرزوها برسیم ؟ آیا...
  12. ملیسا

    داستان هاي كوتاه

    چه کسی موثرتر است، زن یا مرد؟ !!!! ... توماس هیلر ، مدیر اجرایی شرکت بیمه عمر ماساچوست ، میو چوال و همسرش در بزرگراهی بین ایالتی در حال رانندگی بودند که او متوجه شد بنزین اتومبیلش کم است. هیلر به خروجی بعدی پیچید و از بزرگراه خارج شد و خیلی زود یک پمپ بنزین مخروبه که فقط یک پمپ داشت...
  13. ملیسا

    [IMG]

    [IMG]
  14. ملیسا

    [IMG]

    [IMG]
  15. ملیسا

    میسی مامانی جونم ، میسی .:heart::gol::heart: مامانی عروسی خودم که شما مهمان افتخاری و ویژه ی من...

    میسی مامانی جونم ، میسی .:heart::gol::heart: مامانی عروسی خودم که شما مهمان افتخاری و ویژه ی من هستید بخدا اگه نیایید پا میشم با همون لباسه میام دم خونتون میارمت عروسیم .:redface::redface::redface::redface::redface:
  16. ملیسا

    سلااااااااااام مامی سه روز بود درگیر عروسی خواهرم بودم الان دیگه از خستگی اومدم صفحه شما غش کردم .

    سلااااااااااام مامی سه روز بود درگیر عروسی خواهرم بودم الان دیگه از خستگی اومدم صفحه شما غش کردم .
  17. ملیسا

    [IMG]

    [IMG]
  18. ملیسا

    سلااااااااااااااااااام

    سلااااااااااااااااااام
  19. ملیسا

    [IMG]

    [IMG]
بالا