روزى پیرجوی کبیر در کنج باشگاهی آرمیده بود و شعرى می سرود: "بس كه در جان فكار و چشم بیدارم توئى هر كه پیدا مى شود از دور پندارم توئى" که در این حین عده ای مرید از آن جا می گذشتند در این بین ملا mohsen نیز در بین آن مریدان بود و ناگهان احساس گستاخی در وی نمایان گشت و رو به سمت پیرجوی معظم و کبیر...