فصل هشت-۱
خراب و ویران پشت فرمان نشست و مثل دیوانهها ماشین را به حرکت در آورد.طوری که انگار میخواست پدال گاز را زیر پایش له کند.باید خشم و غیظ فروخوردهاش را سر کسی یا چیزی خالی میکرد.زمین و زمان را به بد نا سزا گرفته بود و باز راضی نمیشد.غرور مردانهاش به سختی ترک برداشته بود.کمی که گذشت به جای...