فصل 1-5
بادیدن اون یهو ار جام پریدمو دستم رو دراز کردم و مثل دیوونهها فریاد زدم،"تیام!ای خدا تیام من نمرده!"میخواستم جلو برم و بغلش کنم،اما پاهام به اختیارم نبود.این بر التماس کردم ،"تیام!بیع جلو بابای بابت،بذار بگیرمت تو بغلم،بذار بوت کنم،آخه دلم تنگ شده برات بابایی!دیگه نتونستم بایستم،زانوهام...