نتایح جستجو

;)....

من زنی هستم آزاد! در فطرت من حیا نهاده شده می دانم کجا باید شرم کنم و کجا می شود رها بود تو به من نیاموز قانونگذار!

همیشه آخرین سطر برایش می‌‌نوشتم " روزی بیا که برایِ آمدن دیر نشده باشد " می‌ نوشتم " روزی بیا که هنوز دوستت داشته باشم که هنوز دوستم داشته باشی‌ " می‌ نوشتم در نبودنت به تمام ذرات زندگی‌ کافر شده ام جز ایمانِ به بازگشتِ تو امروز می‌‌نویسم یقینا آمده است...

دستت را بیاور مردانه و زنانه اش را بی خیال دست بدهیم به رسم کودکی قرار است هوای هم را / بی اجازه داشته باشیم ...!

تو هر شب بی ادعا در من شعر می شوی . . . و من هر روز مغرورانه پز شاعر بودنم را میدهم ...!

مـَن که میـدانــَم، از یـآد خواهـَم رفــت پیــر میشـوم و فـرامـوش میکـُنــَم خـــودَم را... مـَن مـُدت هـآســت که مــُرده ام! عیــسی را خبـَر کنیــد! میخواهــَم زنـــده شـوم ....

بازی تمام شد رفیق.... توبردی.... حالا نقاب را بردار بگذار ببینم .... زندگی را به چه کسی باختم...

جیزیم نیست فقط راستش را بخواهی دلم برای با هم بودن های یواشکی مان لک زده است ..........

[IMG]

همیشه نمی توان زد به بی خیالی و گفت : تنها آمَده اَم ؛ تنها می روم .... یک وقت هایی ،شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای .... کَم می آوری .......... دل وامانده اَم یک نَفَر را می خواهد......

دستگاه مشترك مورد نظر ، از دست " دوستت دارم " های دروغ تو خاموش است ؛ لطفا دیگر تنهایش بگذار !

آرامم.. کنار ِ بغض هایم که راه ِ گلو را بسته اند.. بین موج های ساحل میخواهم در خیالــــم، نقش پاهایت را به تصویر بکشم

این روزهـا... ته فنجـــانهــ ـــا ... دنبال کمی صداقت میگردم کیکهای نیم خورده را زیرو رو میکنم شاید کمی مهــ ـربانی درش مانده باشد! این روزها شمعها هم... نـــ ـــــور ندارند! و مــ ــــــن تنهــ ــا... روی آخرین صندلیه کافه... میان دود سیگارم غرق میشوم... غرق آرامشـــ...

من زنم.... در گلوی زمین گیر کرده ام قدری حرف می خواهم و کمی آزادی!!! دوباره سیب بچین حوا من خسته ام بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند.

دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان می روم و انگشتانم را بر پوست کشیده ی شب می کشم چراغ های رابطه تاریکند چراغهای رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است ...

عجبــــ وفـــایـــی دآرد این دلتنگــــی…! تنهـــــاش که میـــذآریـــی میــری تو جمـــع و کلّی میگـــی و میخنــــدی… بعد کـــه از همه جـــدآ شدی از کـُنـــج تآریکـــی میآد بیرون می ایستـــه بغـــل دستــتــــ … دســتـــ گرمشـــو میذاره رو شونتــــ بر میگـــرده در گوشــتـــ میگـــه...

چه ساده لوحانه باورت کردم ؟!!!!....... دروغ میــگویـــی...!!! که دلـــت به بـــودنم خـــوش است... بـــود یا نبـــودم در رونـــد زنـــدگـــیت هیچ تـــاثیــــری ندارد... تـــو قلــــبت بــــرای هـــمــه زد جــــز مـــــن

داشتن مغز برای انسان بودن کافی نیست ..
 پسته و بادام هم مغز دارن ... 
 برای انسان بودن باید شعور داشت...‎

تونل ها ثابت کردند که حتی در دل سنگ هم ، راهی برای عبور هست ... ما که کمتر از آنها نیستیم ، پس نا امیدی چرا ؟

دوست من هیچ گاه دلت را به روزگار مسپار، که دریایی از نا امیدی است ، دلت را به خدا بسپار که دریایی از امید است.... دلت پرامید ....