دست نوشته های یه دوست که تا حالا ندیدمش:
چند روزیه که می شینم که بنویسم و نمی شه، نمی دونم چرا....نه جمله ای دارم ونه کلمه ای برای گفتن حرفهام .....شدم مثل کودکی که می خواد حرفی رو بزنه و هنوز کلمات و جملات رو بلد نیست...چیزی، گلوم رو می فشاره و ...ای کاش می تونستم مثل همون کودک گریه کنم، که...