دوست دارم بروم سر به سرم نگذارید
گریه ام را به حساب سفرم نگذارید
دوست دارم که به پابوسی ِ باران بروم
آسمان گفته که پا روی پرم نگذارید
اینقدر آینه ها را به رخ من نکشید...
امشب دوباره دلــــــم بی صدا شکست
با گریه ای غریب و غمی آشنا شکست
تا کهکشان غرقه شدن در خیال تـــــــو
پرواز کرد و چون مرغی رها شکست
یک عمر من شکستم و با درد ساختم
اما کسی نگفت چرا بینــــــوا شکست
ماندم میان موج غریبی ز اشک و آه
کشتی صبرم از ستم ناخــــدا شکست
امشب ستـــاره ها پی...
ذهن را درگیر با عشقی خیالی کرد و رفت
جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت
چون رمیدنهای آهو ناز کردن های او
دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت
ابر هم در بارشش قصد فداکاری نداشت
عقده در دل داشت روی خاک خالی کرد و رفت
آرزویم با تو بودن بود کوشیدم ولی
واقعیت را به من تقدیر...