زبانه های آتش قلبم
دارد می رسد به گلخانه خانه ات...
آن وقت است که حس می کنم
کمی خنک میشوم..
کمی آرام.
حتی بیشتر از وقتی که
حوض خانه ات را سوزاندم...آخر آن جا ماهی قرمزت هم سوخت!
ومن بیشتر!
اما اگر این گلخانه ات بسوزد...
من فقط میخندم!
می دانی..
چون او هم مثل من
فقط یک قاب بود روی صورتک لحظه های...