نتایح جستجو

  1. ahmadlinux

    آیا کردها برادرو خواهران ما نیستن؟؟!!!

    چرا هستیم ولی درجه 2 چرایش را نمی دونم
  2. ahmadlinux

    داستان جذاب حسن كوره و خانم

    او چرا:D:D:redface: پس سعی کن از این کارها جلوی کور مادرزاد نکنی ;) موقع پخش شانس ایشون غایب بودن من شاهدم رفته بود حموم برای همین بهش نرسد چیه ارزو میکنی جای حسن کوره بودی :D
  3. ahmadlinux

    گاهی یادی از دوستان قدیمی کنی بد نیست داشتم می امدم اینا را برای تو اوردم [IMG]

    گاهی یادی از دوستان قدیمی کنی بد نیست داشتم می امدم اینا را برای تو اوردم [IMG]
  4. ahmadlinux

    بیا توی راه که داشتم می اومدم این گلها را هم برای تو چیدم [IMG] [IMG]

    بیا توی راه که داشتم می اومدم این گلها را هم برای تو چیدم [IMG] [IMG]
  5. ahmadlinux

    داستان جذاب حسن كوره و خانم

    روز یه خانوم حاجی بازاری خونه ش رو مرتب کرده بود و دیگه می خواست بره حمام که ترگل ورگل بشه برای حاج آقاش. تازه لباس هاش رو در آورده بود و می خواست آب بریزه رو سرش که شنید زنگ در خونه رو می زنند. تند و سریع لباسش رو می پوشه و می ره دم در و می بینه که حاجی براش توسط یکی از شاگردهاش میوه فرستاده...
  6. ahmadlinux

    داستان روباه و کلاغ ورژن ۲۰۱۰

    کلاغ آن بالا نشسته بود و داشت پنیرش را سق می زد. روباه خزید زیر درخت و ساکت نشست. کلاغ هی رفت و آمد. هی بال هایش را باز و بسته کرد. هی فیگور گرفت. روباه هیچی نگفت. کلاغ نشست روی شاخه پر و پاچه را بالا زد. روباه انگار خفه شده بود. کلاغ عاصی شد. قالب پنیر را زد تو سر روباه . غار زد یه چیزی بگو خفه...
  7. ahmadlinux

    زن گریزی

    مرد میانسال وارد فروشگاه اتومبیل شد. BMW آخرین مدلی را دیده و پسندیده بود. وجه را پرداخت و سوار بر اتومبیل تندروی خود شد و از فروشگاه بیرون آمد. قدری راند و از شتاب اتومبیل لذّت برد. وارد بزرگراه شد و قدری بر سرعت اتومبیل افزود. کروکی اتومبیل را پایین داد تا باد به صورتش بخورد و لذّت بیشتری...
  8. ahmadlinux

    معني برخي کلماتي که از زن‏ها مي‏شنويد

    خبٌ: اين کلمه‏اي است که زنان براي پايان دادن به مکالمه‏ هايي استفاده مي‏کنند که در آن حق با آن‏هاست و شما بايد خفه‏ بشويد.‏ پنج دقیقه: اگر مشغول لباس‏پوشيدن است يعني حداقل نيم ساعت. هرچند پنج دقيقه دقيقاً معادل پنج دقيقه است اگر به شما پنج دقيقه بيش‏تر زمان جهت تماشاي فوتبال داده شده باشد.‏...
  9. ahmadlinux

    حکایت آن درخت و اخلاص و قدرت

    در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره...
  10. ahmadlinux

    نوبت من کی میشه؟

    یه روز یه جوونی سرش رو می چسبونه به شیشه آرایشگاه و از آرایشگر می پرسه چقدر طول می کشه تا نوبت من بشه؟ آرایشگر یه نگاهی به مغازه اش می اندازه و جواب می ده : حدود 2 ساعت دیگه و جوون می ره. چند روز بعد دوباره جوونه می آد و سرش رو می چسبونه به شیشه می گه و می پرسه چقدر طول می کشه تا نوبت من بشه؟...
  11. ahmadlinux

    خاطره ی پروفسور حسابی و انیشتین

    پروفسور حسابی چند نظریه مهم در علم فیزیک داشتند که مهم ترین وآخرین آن ها نظریه بی نهایت بودن ذرات بود، در این ارتباط با چندین دانشمند اروپایی مکاتبه و ملاقات می کنند و همه آنها توصیه می کنند که بهتر است که بطور مستقیم با دفتر پروفسور انیشتین تماس بگیرد بنابراین ایشان نامه ای همراه با محاسبات...
  12. ahmadlinux

    کار مشاوران

    چوپانی مشغول چراندن گله گوسفندان خود در یک مرغزار دورافتاده بود. ناگهان سروکله‏ی یک اتومبیل جدید کروکی از میان گرد و غبار جاده‏های خاکی پیدا می‏شود. رانندهی آن اتومبیل که یک مرد جوان با لباس شیک ، کفشهای Gucci ، عینک Ray-Ban و کراوات YSL بود، سرش را از پنجره اتومبیل بیرون آورد و پرسید: اگر من به...
  13. ahmadlinux

    دزد جوانمردی

    اسب سواری، مرد چلاق و افلیجی را سر راه خود دید که از او کمک می خواست. مرد سوار دلش به حال او سوخت. از اسب پیاده شد و او را از جا بلند کرد و روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند. مرد چلاق وقتی بر اسب سوار شد، دهنه ی اسب را کشید و گفت : ... اسب را بردم ، و با اسب گریخت! اما پیش از آنکه دور شود...
  14. ahmadlinux

    پسر کشیش

    کشيشى يک پسر نوجوان داشت و کم‌کم وقتش رسيده بود که فکرى در مورد شغل آينده‌اش بکند. پسر هم مثل تقريباً بقيه هم‌سن و سالانش واقعاً نمی‌دانست که چه چيزى از زندگى می‌خواهد و ظاهراً خيلى هم اين موضوع برايش اهميت نداشت. يک روز که پسر به مدرسه رفته بود، پدرش تصميم گرفت آزمايشى براى او ترتيب دهد. به...
  15. ahmadlinux

    تور پیرزنان

    تعدادى پيرزن با اتوبوس عازم تورى تفريحى بودند. پس از مدتى يکى از پيرزنان به پشت راننده زد و يک مشت بادام به او تعارف کرد. راننده تشکر کرد و بادام‌ها را گرفت و خورد. در حدود ٤٥ دقيقه بعد دوباره پيرزن با يک مشت بادام نزد راننده آمد و بادام‌ها را به او تعارف کرد. راننده باز هم تشکر کرد و بادام‌ها...
  16. ahmadlinux

    [IMG]

    [IMG]
  17. ahmadlinux

    آیا جن وجود داره؟

    اره وجود داره برای من هم اتفاق افتاده ما توی خونه 6 نفر بودیم دو تا از دوستان داشتند توی یه اتاق دیگه درس می خوندن و من هم همراه 3 تای دیگه داشتیم تلویزیون تماشا می کردیم که یکی از دو نفری که توی اتاق بود بدون اینم که اصلا" صدای باز کردن در بیاد از کنار در اومد توی هال و رفت توی اشپزخونه و 2...
  18. ahmadlinux

    محل زندگی بچه های سایت

    شاه که اومد جمهوری کردستان را شکست داد ریس حکومت و سه تا از وزیران را در میدان مرکزی شهر اعدام کرد ولی با توجه به این که شهر دارای اهمیت سیاسی بوده و کشورهای مثل شوری اون زمان و انگلیس و 2 تا کشور دیگه در این شهر کنسولگری داشتند بزرگترین صدا وسیمای اون زمان را در این شهر ساخت و بعدا یه سد و...
  19. ahmadlinux

    محل زندگی بچه های سایت

    مهاباد توی استان اذربایجان غربی هستش از لحاظ سطح سواد سیاسی باید بگم زمانی که در همه جای ایران برای مشروطه داشتن خودشون را می کشتند توی مهاباد جمهوری کردستان به مرکزیت مهاباد اعلام موجودی کرد و زمانی که بقیه ایران داشتند برای جمهوری مبارزه می کردند کردستان به رهبری مهاباد داشت برای حکومت...
بالا