چند ساله شده ای؟
در زوال روشنایی
در از دست رفتنِ امید
در اتاقی که
تنها کُمُدش سهم تنهایی هایت بود
وقتی میان لباسها...
لباسهایی که هیچ کس درونشان نبود
آستین های خالی از دست را
بر موهایت میکشیدی
و غصه هایت را
روی شانه های خالی از احساسشان
زار میزدی...
چه کردی؟
در تاریکی
در تنهایی...