نتایح جستجو

  1. hamedinia_m51

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    مهر و مهتاب مهتاب یاد اور عشق است و تکرار دلدادگی......... ومهر در پس مهتاب و نمایانگر گرمای زندگی....... مهر و مهتاب: همان گرمای عشق هر روزه ی ماست و روایت ان تکراری است از زندگی با نیم نگاهی متفاوت. .
  2. hamedinia_m51

    زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

    سلام وشب به خير به دوستان خوب باشگاه :gol:
  3. hamedinia_m51

    گفتگوهای تنهایی

    از پشت پنجره .....من،شب؛..آسمان،دیروز ،تو....... انگار تمام آرزویم این بود که ببینمت از لابه لای حباب شیشه ای چشمانم .... چشمانم که انگار هر وقت که نمیایی خیس است .....هر وقت هم که میایی خیس است اصلا شب ها غروب؛..وقتی که نماز می آید ، آسمان .................................... از پشت پنجره اتاق...
  4. hamedinia_m51

    دیر آمدی! خیلی دیر...

    چشم در چشم آفتاب ؛ انگار غروب هم كه مي رسد ستاره دلش مي گيرد ... شب از كنار غروب چشمانم ورق خورد كه آمدي .....آمدي؟؟ تصميم گرفتم رنگش را همان اولين رنگي بگذرم كه ديدم ....رنگ ... رنگ .... به رنگ شب خوش آفتاب ....از همان اول كه نوشت ....انگار هر چه نوشت من بودم ...................خودش هم نفهميد...
  5. hamedinia_m51

    رد پای احساس ...

    از آخرین رد پای بودنم گذشت .....انگار کنار جاده خط کشیدم که بمانم ماندنی که بوی تلخ رفتن می دهد .........این جا درخت یاد جنگل که می اندازدم ،.....چند تای درخت هارا رد شوم از کنار جاده که جنگل را فقط یک درخت ببینمم از دور ؟؟؟ .........................گیرم این جاده سرعت گیر هم که نداشته باشد...
  6. hamedinia_m51

    [IMG]

    [IMG]
  7. hamedinia_m51

    [IMG]

    [IMG]
  8. hamedinia_m51

    [IMG]

    [IMG]
  9. hamedinia_m51

    [IMG]

    [IMG]
  10. hamedinia_m51

    [IMG]

    [IMG]
  11. hamedinia_m51

    دیر آمدی! خیلی دیر...

    ما رفته ايم به تماشاي روزگار آنكس كه دير رسيد عمرش دراز باد در انتظار سر نكند ، روزگار ، مرد در روزگار مي سپرد ، انتظار ، شاد مردي در راه بود ، خورشيد غروب كرد ، چادر زد و خورد و خوابيد و بيدار شد ، هنوز سايه روشن بود ، برخاست و به راه افتاد ، خورشيد طلوع كرد ، سايه هاي مرد كم كمك كوتاه تر...
  12. hamedinia_m51

    [IMG]

    [IMG]
  13. hamedinia_m51

    [IMG]

    [IMG]
  14. hamedinia_m51

    دلم برای خودم تنگ میشود...

    ای همه من! وقتی تو آمدی دلم به رویت خندید!اندوه تنهاییم در زلال چشمه های نگاهت خود راشست و سِحر جادوی حضورت مرا به یادم آورد . تورا وقتی یافتم که همه حجره های دلم به عطر نام تو معطر شدند و نفس نفس ، حضورت را با دم و بازدم حس میکردم و به خاطرِت جان می سپردم ! تو در شبستان خیالم نازل شدی ! طعم...
  15. hamedinia_m51

    گفتگوهای تنهایی

    برای دوست داشتن باید کودک باشی و برای کودک بودن باید صادق باشی برای صادق بودن نمی دانم...؟
  16. hamedinia_m51

    [IMG]

    [IMG]
  17. hamedinia_m51

    رد پای احساس ...

    اونكه پشت شيشه شبا سر میذاره میدونه پنجره بین ما دیواره از پشت شیشه ها با رنج بی زبونی میخونه با اشاره حدیث مهربونی حدیث مهربونی پشت این پنجره های بسته نامهربون برام از خوبی و از شادی بخون پشت این پنجره های بسته نامهربون برام از خوبی و از شادی بخون صدای گریه هامون،نوای هر شب ماست تو این شب...
  18. hamedinia_m51

    دیر آمدی! خیلی دیر...

    برای من نوشته گذشته ها گذشته تمام قصه هام هوس بود برای او نوشتم برای تو هوس بود ولی برای من نفس بود كاشكی خبر نداشتی دیونه نگاتم یه مشت خاك ناچیز افتاده ای به زیر پاتم كاشكی صدای قلبت نبود صدای قلبم كاشكی نگفته بودم تا وقت جون دادان باهاتم نوشته هرچه بود تموم شد نوشتم عمر من حروم شد...
  19. hamedinia_m51

    برای تو می نویسم

    پروردگارا به ما کمک کن تا مانند تو باشیم ، زندگی را دوست داشته باشیم ، زندگی باشیم ، عاشق باشیم . به ما کمک کن تا مانند تو دوست بداریم ، بی قید و شرط ، بی چشمداشت ، بی اجبار و بی قضاوت .
  20. hamedinia_m51

    ثانیه های خاکستری...

    دو باره اشک.. دوباره درد .. دوباره گریه یه مرد دوباره زخم.. دوباره آه .. یه بازی پر اشتباه دوباره می بینم تو رو.. میگم بمون اما برو گریه هام رو نبین برو.. به پای من نشین برو عمرت رو پای من نریز.. به فکر من نباش عزیز حیفه تو قربونی بشی.. تو غصه زندونی بشی
بالا