نتایح جستجو

در حال برگشتن از ساحت مقدس دانشگاه هستيم كه چشممان به يك دكه روزنامه فروشي مي افتد.با وجود اينكه از ساعت 8 تا 12 ظهر مشغول متر كردن كل محوطه دانشگاه بوديم(بي خودي شكل علامت سوال نشينى! نقشه برداري داشتيم امروز.)و از خستگي در حالت موت،با اين حال باز به فريضه وزين مفت خواني مي پردازيم...

واي مرسي مامان گلاب! خيلي نازه! كاش مي تونستم يه دسته داشته باشم! حيف كه اينجاها نيست!

گر دست رسد در سر زلفين تو بازم چون گوي چه سرها كه بچوگان تو بازم زلف تو مرا عمر دراز است ولي نيست در دست سرمويي از آن عمر درازم

دوشنبه -11 آذر دانشگاه،كلاسهاي پشت سر هم،و داشجويان طالب علم. همه جا حرف از رياضي1 است و امتحان ميان ترم.بگذريم كه امتحانهاي دروس ديگر هم روي دانشجويان سايه انداخته.هيچ حرفي از از روز شنبه نيست،اگر هم هست همه حول امتحان مي چرخد.اينكه آيا سوالها سخت خواهند بود يا آسان و اينكه استاد از قدرت...

شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند.فرشته پری به شاعر داد و شاعر ، شعری به فرشته. شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت و فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت. خدا گفت : دیگر تمام شد.دیگر زندگی برای هر دوتان دشوار می شود.زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود، زمین...

[IMG]

*چيزايي كه نوشتم اين بار در اوج بي حوصلگي نوشته شده.نه طنزه و نه تلخند..چيه خودمم نمي دونم....به بزرگي خودتون ببخشين! :w33::w31::w14::w42: مباركه!!!! مباركه!!!!!!!!! همه دست دست دست! شما كه اون پشتي! دست بزن ديگه! آ ماشالله! دستا بالا! آ ماشاالله! بيا رو ميز! يكي منو اخذ كنه! چرا اين كمرم...

آدما نياز دارن كه محبت كنن،نياز دارن كه مورد محبت قرار ديگران قرار بگيرن.....همه،هر كسي به يه نوعي... خيلي سعي كردم اين احساس رو تو خودم بكشم..خيلي سعي كردم...فاصله ها رو بيشتر كردم...كمرنگ مي شد ولي از بين نمي رفت....از بين نرفت...تمام تلاشمو كردم....لعنتي...تا حالا انقدر خودمو ضعيف نديده بودم....

جمعه...روز لعنتي جمعه...روزي پر از خرپا و اينرسي و آيه و تفسير...ديگر به انتها رسيده ام...رسما كم آوردم....فرمول...عدد...هر بار هم تلقين كه خوب ميشه...زندگي بيست سال آينده...وه كه چه گردابي ست...موسيقي،عشق،ادبيات..همه تخته پاره هايي بودند كه گمان مي كردم مانع فرو رفتنم مي شود... آرزوهايم جلو...

:redface::redface:

سلام. ممنون! ولي كه قبلا گفتم..توي اين طنزاي سياسي كه مي نويسم سبك نوشتنم تقليديه از سبك ابراهيم رها. *ابراهيم رها،برنده و كانديداي بهترين طنز نويس كشور در 2- سال گذشته! كه در هفته نامه چلچراغ مشغول به فعاليته!

محسن ظهوري ملقب به محسن نامجو!

من عرض كردم،تشكر شما و دوستان ديگه نشانه لطفتونه! وگرنه بر همه واضح و مبرهنه كه من جفنگ مي نويسم! من كي باشم كه بخوام رو حرف شما حرف بزنم؟ هر چي شما بفرماييد..چشم

ما نمي فهميم هيچ از غم سگ ما سگ مردمان كه وفا مي كنيم عين سگ ما كه نمي دهدمان هيچ جهان محل سگ ما كه پارس مي كنيم،ما كه رنج مي بريم، ما كه دم تكان مي دهيم،ما كه پير مي شويم....

سلام. راستش من نمي فهمم كجاش توهين بود.شما و ساير دوستان به من لطف دارين و تشكر مي كنين،ولي از ديد خودم نوشته هام به مفت نمي ارزه! اين اگه توهين هم باشه به منه و افكار من،نه به شما..

...... خواستم دوباره شر و ور رديف كنم ولي ديگه حال اونو هم ندارم...رسما داره حالم از خزعبلاتم به هم مي خوره...اه....

سر ظهر باز هم مثل مردان فداكار براي تامين مايحتاج به بيرون از خانه انداخته مي شويم. باز هم روزنامه و فروشي و باز هم خبر هاي ناب و دسته اول... "به زودي سكه 100 توماني به بازار مي آيد" عزيز دل برادر،الان 1000 تومنيشم پول خورده! هي مي خواي جيب ابوي مادر مرده ما رو پر سكه كني كه چي؟؟ "احمدي...

تو را من زهر شيرين خوانم اي عشق، كه نامي خوش تر از اينت ندانم. و گر-هر لحظه-رنگي تازه گيري، به غير از زهر شيرينت نخوانم.. (آسمان) مخمل نگاه اين بنفشه ها، مي برد مرا سبك تر از نسيمف از بنفشه زار باغچه، تا بنفشه زار چشم تو-كه رسته در كنار هم- زرد و نيلي و بنفش سبز و آبي و كبود. (محسن)

من كماكان در آن قطعه كلاسيك معهود كانهو آهو در گٌل گير كردم! اصلا يه كاري مي كنيم! من ريتم كلي آهنگو براتون آپلود مي كنم...اگه مورد پسند و قابل كار بود كه ادامه مي دم اگر كه نه كلا از بيخ بي خيالش ميشم! راستش كاراي متال آروم هم داره! ولي خب آرومش كلي با آروم سبكاي ديگه فرق داره ديگه! :redface...

نيمه شب ابري به پهناي سپهر، مي رسد از راه و مي تازد به ما جغد مي خندد به روي كاج پير شاعري مي ماند و شامي سياه.. [IMG]