شب
خاموش است
نزدیک بستر من شمعی با شعله غم انگیز خود
آهسته نور افشانی میکند
مثل این است که شعله های من چون جویبارهای
عشق از سرچشمه دلم روان شده اند
همه جا در نظرم از وجود تو آکنده است
در تاریکی شب
دیدگان تو را میبینم که با برق مهر می درخشند
وبا نگاهی خندان به من می نگرند...