خلاء هایت را با من پر میـ کنی ...
بی شباهت نیستم با دیواری که لکه گیری میـ شود
و در روزی نزدیکـتر از امـروز .... زیر آواری از رنگ مدفون خواهـم شد....!!!؟؟
با سـر انگشـتانم ....
همان انگشتانی که رام دستـان تـو شده اند...
روی شن ریزه ها نـامت را می نویسم ...
تا با آخرین مـوجـی که در راه است ....
دریـ ا نیـ ـز ... چـون من ... آلــوده ی تـ و شود.....!!!
در مقابل آینه ی شکسته شده که می ایستم ...
خودم را .....تکثیر شده می بینم .... چند گونه شده ....!!
برای این کثرت ... آینه بــاىــد می شکست .....
و
" تو " آنـــگاه شکستی که .... چند گونه شدی....
این است فرق آیــنه و تو ....
فرق تــو و آینه ...!!