کفشهایم کو؟
چه کسی بود صدا زد سهراب؟
باید امشب بروم،باید امشب بروم..
باید امشب چمدانی را که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد بردارمو ازینحا بروم
رو به آن وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند،
صبر کن سهراب...
قایقت جا دارد ؟...
من نیز ازین اهل زمین دلگیرم...