ببخشید نمی تونم تشکر کنم فعال نیستش
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست
گفت مستی زان سبب افتان و خیزان می روی
گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست
باز من دیوانه ام مستم
باز می لرزد دلم دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
لحظه دیدار نزدیک است
های نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ
های نپریشی صفای زلفکم را دست
و آبرویم را نریزی دل ای نخورده مست
لحظه دیدار نزدیک است...................