نتایح جستجو

  1. hamedinia_m51

    كوي دوست

    من آمدم كه بخوانم خداي خويش جز او كه مي شنود اين صداي من؟ جز او كه خواندني ست؟ زين فرصتي كه خدايم عطا نمود اين لحظه ها، كه دگر نايدم به دست وين جلوه هاي خدايي، كه پيش روست اينك منم، كه محو تماشا، نشسته ام من برگزيده اويم، بدين حيات خرسندم از حضور در جست و جوي راه سپيدي كه مقصدش خشنودي خداست...
  2. hamedinia_m51

    گفتگو با خدا(::: مناجات نامه :::)

    خدای من سجاده ام را به وسعت سبز دشت ها پهن کرده ام ... تا تو را در تک تک شکوفه های بهاری سجده کنم ... تا تو را در رکوع عارفانه ی بید تسبیح گویم ... تا تورا در قطرات اسمانی باران اردیبهشت ببینم ... دستهای خالی لبریز از امیدم را به شاخه های بهاری دعا اویخته ام ... تا با تو در جاری رود جریان...
  3. hamedinia_m51

    خاطرات آن روزها...

    برو خدا همراهته برو یه جای دوره دور باید فراموشت بشه گذشته های سوت و کور برو به سوی روشنی این زندگی حق تو نیست برو دیگه نگاه نکن تو عمق این چشمای خیس برو هواتو تازه کن اینجا نفس کم میاری تو خیلی وقته که دیگه طاقت موندن نداری دلتنگ من نشو برو خدا نگهدارت عزیز زندگی تو روشنه گذشته ها رو دور بریز
  4. hamedinia_m51

    برای تو می نویسم

    دو بال میخواهم تا پرواز کنم به سوی تو نیرو میخواهم تا بیایم به سوی تو من دلگیرم از سرنوشت دوباره می ایم به سوی تو ای اقیانوس عشق وقتی تورادوباره ببینم دیگر فراموش میکنم دلگیر بودن از سرنوشت را و فراموش میکنم این روزهای بدون تو را
  5. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    باز باران بی ترانه گریه هایم عاشقانه یاده ایام تو داشتن میزند سیلی به صورت باورت شاید نباشد مرده است قلبم زدستت
  6. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    دلارام دلم! آرام من کو؟ درین باران غم پس بام من کو؟ دلارام دلم کو؟ آن نگاه کو؟ برین کشتی شکسته ناخدا کو؟ پس آن رویای دیروزی کجا رفت؟ اسیر باد پاییزی چرا رفت؟ دلارام دلم! دلتنگم از دل که ای دل!پای ماندن رفته در گل برای زخم جان کو جان پناهی؟ دلم می سوزد و در سینه آهی دلارام دلم! آرام من کو؟ درین...
  7. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    آن یار که عهد دوستداری بشکست می رفت و منش گرفته دامان در دست می گفت دگر باره به خوابم بینی پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست ....!!!!!!!
  8. hamedinia_m51

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    ما از تو نداریم به غیر تو تمنا افسوس بر آن دیده که روی تو ندیده ست یا دیده وبعد از تو به رویی نگریده ست گر مدعیان نقش ببینند پری را دانند که دیوانه چرا جامه دریده ست سر قلم قدرت بیچون الهی در روی تو چون روی در آیینه پدید است ما از تو...
  9. hamedinia_m51

    // ... به نفر بعدیتون یک شعر هدیه بدین ...\\

    چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست درقفس طلبد هرکجاگرفتاری است من از کمند تو تا زنده ام نخواهم جست
  10. hamedinia_m51

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی بنای مهر نمودی که پایدار نماند مرا به بند ببستی خود از کمند بجستی دلم شکستی و رفتی خلاف شرط مودت به احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستی چراغ چون تو نباشد به هیچ خانه ولیکن کس این سرای نبندد در این چنین...
  11. hamedinia_m51

    رد پای احساس ...

    هر که دلآرام دید از دلش آرام رفت باز نیابد خلاص هرکه در این دام رفت گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی حاصل عمر آن دم است باقی ایام رفت
  12. hamedinia_m51

    [IMG]

    [IMG]
  13. hamedinia_m51

    رد پای احساس ...

    چيزي بگو بگذار تا هم صحبتت باشم لختي حريف لحظه هاي غربتت باشم اي سهمت از بار امانت هر چه سنگين تر بگذار تا من هم شريك قسمتت باشم تاب آوري تا آسمان روي دوشت را من هم ستوني در كنار قامتت باشم سنگي شوم در بركه ي آرام اندوهت يا شعله واري در خمود خلوتت باشم زخم عميق انزوايت دير پاييده است...
  14. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    به جاده نگاه می کنم، خیس انتظارم. یک قدم به جلو میروم شاید زودتر بیایی، سایه ام خنده اش می گیرد.. باز هم جاده با همان چشمان بی رمق نگاهم می کند. اینجا بوی تنهایی می آید، چقدر دلم باران می خواهد. یک قدم دیگر بر می دارم که...
  15. hamedinia_m51

    برای تو می نویسم

    از کجای این شب تیره سر بر آوردی از کجای این جاده تو در توی بی انتها آمدی کدامین صدا تو را به خود خواند که اینگونه بی محابا قدم به تاریکی شبهای من نهادی؟ وقتی از کوچه های پر حسرت یادها صدای پای تو را دزدیدم باور نمیکردم بتوانی پیدایم کنی نکند برای پس گرفتن خاطراتت آمده ای؟ یا برای اثبات بی...
  16. hamedinia_m51

    دلم برای خودم تنگ میشود...

    به کدامین لحظه دلخوشم به کدام آیه آسمانی و به کدام نشانه از جانب خدا من به انتظار شکفتن جوانه ای نشسته ام که بار ها باد آنرا با خود برده است و سالها زیر نور مستقیم آفتاب پژمرده است دلخوشی من به چیست به روییدن دوباره نمیدانم شاید امید من به روزهایی است که می آید و چشم من به راهی است که پایانی...
  17. hamedinia_m51

    شاید امروز بهانه ایست برای بودن من یا نه شاید فرصتی است برای نبودنم نمیدانم هستم یا نه شبها از...

    شاید امروز بهانه ایست برای بودن من یا نه شاید فرصتی است برای نبودنم نمیدانم هستم یا نه شبها از پی هم میگذرند روزها میایند و میروند پس من کجای این رفت و آمدهای بی دلیلم جای من کجاست درون قلب تو آیا نه دل تو نه جای من است نه میخواهد که راهی بر من باز کند دست تقدیر است که نمیگذارد کاش میتوانستم...
  18. hamedinia_m51

    شاید امروز بهانه ایست برای بودن من یا نه شاید فرصتی است برای نبودنم نمیدانم هستم یا نه شبها از...

    شاید امروز بهانه ایست برای بودن من یا نه شاید فرصتی است برای نبودنم نمیدانم هستم یا نه شبها از پی هم میگذرند روزها میایند و میروند پس من کجای این رفت و آمدهای بی دلیلم جای من کجاست درون قلب تو آیا نه دل تو نه جای من است نه میخواهد که راهی بر من باز کند دست تقدیر است که نمیگذارد کاش میتوانستم...
  19. hamedinia_m51

    شاید امروز بهانه ایست برای بودن من یا نه شاید فرصتی است برای نبودنم نمیدانم هستم یا نه شبها از...

    شاید امروز بهانه ایست برای بودن من یا نه شاید فرصتی است برای نبودنم نمیدانم هستم یا نه شبها از پی هم میگذرند روزها میایند و میروند پس من کجای این رفت و آمدهای بی دلیلم جای من کجاست درون قلب تو آیا نه دل تو نه جای من است نه میخواهد که راهی بر من باز کند دست تقدیر است که نمیگذارد کاش میتوانستم...
  20. hamedinia_m51

    شاید امروز بهانه ایست برای بودن من یا نه شاید فرصتی است برای نبودنم نمیدانم هستم یا نه شبها از...

    شاید امروز بهانه ایست برای بودن من یا نه شاید فرصتی است برای نبودنم نمیدانم هستم یا نه شبها از پی هم میگذرند روزها میایند و میروند پس من کجای این رفت و آمدهای بی دلیلم جای من کجاست درون قلب تو آیا نه دل تو نه جای من است نه میخواهد که راهی بر من باز کند دست تقدیر است که نمیگذارد کاش میتوانستم...
بالا