نتایح جستجو

  1. tools

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    کوچه‌ها باريکن دُکّونا بسته‌س، خونه‌ها تاريکن تاقا شيکسته‌س، از صدا افتاده تار و کمونچه مُرده مي‌برن کوچه به کوچه. □ نگا کن! مُرده‌ها به مُرده نمي‌رن، حتا به شمع ِ جون‌سپرده نمي‌رن، شکل ِ...
  2. tools

    رد پای احساس ...

    اکنون، ديگرباره شبي گذشت. به نرمي از بر ِ من گذشت با تمامي‌ي ِ لحظه‌هاي‌اش. چونان باکره‌ي ِ عشقي که با همه انحناهاي ِ تن‌اش از موي تا به ناخن تن به نوازش ِ دستي گرم رها کند، بانوي ِ درازگيسو را در برکه‌ئي که يک دَم از گردش ِ ماهي‌ي ِ خواب آشفته نشد غوطه دادم. □ به معشوقي...
  3. tools

    در فقدان به اوج می رسم .

    روز و شب ها رفت. من بجا ماندم در اين سو ، شسته ديگر دست از كارم. نه مرا حسرت به رگ ها مي دوانيد آرزويي خوش نه خيال رفته ها مي داد آزارم. ليك پندارم، پس ديوار نقش هاي تيره مي انگيخت و به رنگ دود طرح ها از اهرمن مي ريخت. تا شبي مانند شب هاي دگر خاموش بي صدا از پا در آمد پيكر ديوار: حسرتي با حيرتي...
  4. tools

    در فقدان به اوج می رسم .

    سايه دراز لنگر ساعت روي بيابان بي‌پايان در نوسان بود و من كنار تصوير زنده خوابم بودم. تصويري كه رگ‌هايش در ابديت مي‌تپيد و ريشه نگاهم در تار و پودش مي‌سوخت. اين‌بار هنگامي كه سايه لنگر ساعت از روي تصوير جان گرفته من گذشت بر شن‌هاي روشن بيابان چيزي نبود. فرياد زدم: تصوير را باز ده! و صدايم چون...
  5. tools

    نفسم گرفت از این شهر

    آن‌که دانست، زبان بست وان که مي‌گفت، ندانست... □ چه غم‌آلوده شبي بود! وان مسافر که در آن ظلمت ِ خاموش گذشت و بر انگيخت سگان را به صداي ِ سُم ِ اسب‌اش بر سنگ بي‌که يک دَم به خيال‌اش گذرد که فرودآيد شب را، گوئي همه روياي ِ تبي بود. چه غم‌آلوده شبي بود!
  6. tools

    رفتن...

    بايد امشب چمداني را كه به اندازه پيراهن تنهايي من جا دارد، بردارم و به سمتي بروم كه درختان حماسي پيداست، رو به آن وسعت بي‌واژه كه همواره مرا مي‌خواند.
  7. tools

    دلم برای خودم تنگ میشود...

    کوه‌ها با هم‌اند و تنهاي‌اند هم‌چو ما، باهمان ِ تنهايان.
  8. tools

    جمله های كوتاه با يك دنيا معنا

    «ــ انسان، خداست. حرف ِ من اين است. گر کفر يا حقيقت ِ محض است اين سخن، انسان خداست. آري. اين است حرف ِ من!»
  9. tools

    از تهي سرشار جويبار لحظه ها جاري ست چون سبوي تشنه كاندر خواب بيند آب ، واندر آب بيند سنگ...

    از تهي سرشار جويبار لحظه ها جاري ست چون سبوي تشنه كاندر خواب بيند آب ، واندر آب بيند سنگ دوستان و دشمنان را مي شناسم من زندگي را دوست مي دارم مرگ را دشمن واي ، اما با كه بايد گفت اين ؟ میتونم از دوستان شما باشم.
  10. tools

    زمزمه های دلتنگی(کلبه کوچک دل...)

    بگذار چنان از خواب برآيم که کوچه‌هاي ِ شهر حضور ِ مرا دريابند. دستان‌ات آشتي است و دوستاني که ياري مي‌دهند تا دشمني از ياد برده شود.
  11. tools

    ذهن زیبا

    واي بر من ، سوزد و سوزد غنچه هايي را كه پروردم به دشواري در دهان گود گلدانها
  12. tools

    ((تشکر از بچه های زیر کرسی و زیر آسمان باشگاه مهندسان ))

    اين است عطر ِ خاکستري‌ي ِ هوا که از نزديکي‌ي ِ صبح سخن مي‌گويد. زمين آبستن ِ روزي ديگر است. اين است زمزمه‌ي ِ سپيده اين است آفتاب که بر مي‌آيد. تک‌تک، ستاره‌ها آب مي‌شوند و شب بريده‌بريده به سايه‌هاي ِ خُرد تجزيه مي‌شود و در پس ِ هر چيز پناهي مي‌جويد. و نسيم ِ خنک ِ...
  13. tools

    كوي دوست

    اکنون من و او دو پاره‌ي ِ يک واقعيت‌ايم در روشنائي زيبا در تاريکي زيباست. در روشنائي دوسترش مي‌دارم. و در تاريکي دوسترش مي‌دارم. من به خلوت ِ خويش از براي‌اش شعرها مي‌خوانم که از سر ِ احتياط هرگزا بر کاغذي نبشته نمي‌شود. چرا که چون نوشته آيد و بادي به بيرون‌اش افکند از غضب پوست بر...
  14. tools

    دل نوشته‌هاي عرفاني

    مي تراويد آفتاب از بوته ها. ديدمش در دشت هاي نم زده مست اندوه تماشا ، يار باد، مويش افشان ، گونه اش شبنم زده. لاله اي ديديم - لبخندي به دشت- پرتويي در آب روشن ريخته. او صدا را در شيار باد ريخت: "جلوه اش با بوي خنك آميخته." رود، تابان بود و او موج صدا: "خيره شد چشمان ما در رود وهم." پرده روشن...
  15. tools

    پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم)

    دريچه باز قفس بر تازگي باغ ها سر انگيز است. اما ، بال از جنبش رسته است. وسوسه چمن ها بيهوده است. ميان پرنده و پرواز ، فراموشي بال و پر است. در چشم پرنده قطره بينايي است : ساقه به بالا مي رود . ميوه فرو مي افتد.دگرگوني غمناك است. نور ، آلودگي است. نوسان ، آلودگي است. رفتن ، آلودگي. پرنده در خواب...
  16. tools

    کمی هم شاعرانه

    زني شب تا سحر گرييد خاموش. زني شب تا سحر ناليد، تا من سحرگاهي بر آرم دست و گردم چراغي خُرد و آويزم به برزن. زني شب تا سحر ناليد و ــ افسوس! ــ مرا آن ناله‌ي ِ خامُش نيفروخت: حريق ِ قلعه‌ي ِ خاموش ِ مردم شب‌ام دامن گرفت و صبح‌دم سوخت. حريق ِ قلعه‌ي ِ خاموش و مدفون به خاکستر فرو دهليز و...
  17. tools

    کوچه های تنهایی

    اتفاق اتفاق مردي ز باد ِ حادثه بنشست مردي چو برق ِ حادثه برخاست آن، ننگ را گُزيد و سپر ساخت وين، نام را، بدون ِ سپر خواست. □ ابري رسيد پيچان‌پيچان چون خِنگ ِ يال‌اش آتش، بردشت. برقي جهيد و موکب ِ باران از دشت ِ تشنه، تازان بگذشت. آن پوک‌تپه، نالان‌نالان لرزيد و پاگشاد و فروريخت و...
  18. tools

    زندگی نامه +اشعار شاملو

    خواب چون درفکند از پايم خسته مي‌خوابم از آغاز ِ غروب ليک آن هرزه علف‌ها که به دست ريشه‌کن مي‌کنم از مزرعه، روز، مي‌کَنَم‌ْشان شب در خواب، هنوز...
  19. tools

    زندگی نامه +اشعار شاملو

    مرغ دریا مرغ دریا خوابيد آفتاب و جهان خوابيد از برج ِ فار، مرغک ِ دريا، باز چون مادري به مرگ ِ پسر، ناليد. گريد به زير ِ چادر ِ شب، خسته دريا به مرگ ِ بخت ِ من، آهسته. □ سر کرده باد ِ سرد، شب آرام است. از تيره آب ـ در افق ِ تاريک ـ با قارقار ِ وحشي‌ ِ اردک‌ها آهنگ ِ شب به گوش ِ من آيد; ليک در...
  20. tools

    مرداب اتاقم كدر شده بود و من زمزمه خون را در رگ‌هايم مي‌شنيدم. زندگي‌ام در تاريكي ژرفي مي‌‌گذشت...

    مرداب اتاقم كدر شده بود و من زمزمه خون را در رگ‌هايم مي‌شنيدم. زندگي‌ام در تاريكي ژرفي مي‌‌گذشت. اين تاريكي، طرح وجودم را روشن مي‌كرد. در باز شد و او با فانوسش به درون وزيد. زيبايي رها شده‌يي بود و من ديده به راهش بودم: روياي بي‌شكل زندگي‌ام بود. عطري در چشمم زمزمه كرد. رگ‌هايم از تپش افتاد...
بالا