هیچ کس نمی داند
بی آنکه به شب درود بگویم دیگر بار
کوله بار خاطرات دردناکم را
به دوش می کشمو
در هر بارقه امید تازه ای
چهره های غم اگین گذشته ها
به پیشوازم میآیند
و هیچ کس نمی داند
این اشک ها
این همه اشک مثل باران
از کجا می آیند
.
.
.
قلبم در هم فشرده می شودکه
اشک هایم بر چهره ام می دوند دیگربار...