نتایح جستجو

  1. hamedinia_m51

    اي همه آرامشم از تو پريشانت نبينم چون شب خاکستري سر در گريبانت نبينم اي تو در چشمان من يک...

    اي همه آرامشم از تو پريشانت نبينم چون شب خاکستري سر در گريبانت نبينم اي تو در چشمان من يک پنجره لبخند شادي همچو ابر سوگوار اين گونه گريانت نبينم اي پر از شوق رهايي رفته تا اوج ستاره در ميان کوچه ها افتان و خيزانت نبينم مرغک عاشق کجا شد شور آواز قشنگت در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت...
  2. hamedinia_m51

    اي همه آرامشم از تو پريشانت نبينم چون شب خاکستري سر در گريبانت نبينم اي تو در چشمان من يک...

    اي همه آرامشم از تو پريشانت نبينم چون شب خاکستري سر در گريبانت نبينم اي تو در چشمان من يک پنجره لبخند شادي همچو ابر سوگوار اين گونه گريانت نبينم اي پر از شوق رهايي رفته تا اوج ستاره در ميان کوچه ها افتان و خيزانت نبينم مرغک عاشق کجا شد شور آواز قشنگت در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت...
  3. hamedinia_m51

    اي همه آرامشم از تو پريشانت نبينم چون شب خاکستري سر در گريبانت نبينم اي تو در چشمان من يک...

    اي همه آرامشم از تو پريشانت نبينم چون شب خاکستري سر در گريبانت نبينم اي تو در چشمان من يک پنجره لبخند شادي همچو ابر سوگوار اين گونه گريانت نبينم اي پر از شوق رهايي رفته تا اوج ستاره در ميان کوچه ها افتان و خيزانت نبينم مرغک عاشق کجا شد شور آواز قشنگت در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت...
  4. hamedinia_m51

    اي همه آرامشم از تو پريشانت نبينم چون شب خاکستري سر در گريبانت نبينم اي تو در چشمان من يک...

    اي همه آرامشم از تو پريشانت نبينم چون شب خاکستري سر در گريبانت نبينم اي تو در چشمان من يک پنجره لبخند شادي همچو ابر سوگوار اين گونه گريانت نبينم اي پر از شوق رهايي رفته تا اوج ستاره در ميان کوچه ها افتان و خيزانت نبينم مرغک عاشق کجا شد شور آواز قشنگت در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت...
  5. hamedinia_m51

    اي همه آرامشم از تو پريشانت نبينم چون شب خاکستري سر در گريبانت نبينم اي تو در چشمان من يک...

    اي همه آرامشم از تو پريشانت نبينم چون شب خاکستري سر در گريبانت نبينم اي تو در چشمان من يک پنجره لبخند شادي همچو ابر سوگوار اين گونه گريانت نبينم اي پر از شوق رهايي رفته تا اوج ستاره در ميان کوچه ها افتان و خيزانت نبينم مرغک عاشق کجا شد شور آواز قشنگت در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت...
  6. hamedinia_m51

    ترانه ها و تصنیف ها...

    نمیخواستم خورشیدو ازت بگیرم نمیخواستم آسمونت ابری باشه نمیخواستم که چشات بارونی و سرد سهم تو گریه باشه بی صبری باشه آرزوم بوده که آسمون تو شب ها برا تو یه سقف پر ستاره باشه روی طاقچه ماه برات مثل یه آینه کهکشونها هم برات گهواره باشه نازنین من اگه تاریکم غمی نیست تو به فرداها به روشنی...
  7. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    بارانی مورب در نیمروزی آفتابی هیچ اتفاقی نیافتاده است تنها تو رفته ای اما من قسم می خورم که این باران بارانی معمولی نیست حتما جایی دور دریایی را به باد داده اند
  8. hamedinia_m51

    شعرهای تنهایی و مرگ

    مرگ در نمی زند کلید می اندازد مرگ اگر در بزند که مرگ نیست حتما مامور مالیات است و یا پستچی و یا مهمان... او چهره ای محو دارد و در گلویش... مردگان سرفه می کنند
  9. hamedinia_m51

    رفتن...

    رفتن تو ، رفتن جون من بود سایه تو نام و نشون من بود به اسم نازنین ترین کَس من حکم دلت ریختن خون من بود من که به جز تو کسی را نداشتم اندازه تو کسی را دوست نداشتم درد و دلامو واسه تو میگفتم مشکلمو با تو میون میزاشتم دار و ندارم کس و کار من تو به عشق تو خونه رو دوست میداشتم الا واسه...
  10. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    تو نبودی عشق نبود همین طور اصراری برای زندگی اگر تو نبودی زمین یک زیر سیگاری گلی بود جایی برای خاموش کردن بی حوصلگی ها اگر تو نبودی من کاملاً بیکار بودم هیچ کاری در این دنیا ندارم جز دوست داشتن تو ...
  11. hamedinia_m51

    خیلی ممنون ، منم براتون زندگی سرشار از عشق ومحبت آرزومندم :gol:

    خیلی ممنون ، منم براتون زندگی سرشار از عشق ومحبت آرزومندم :gol:
  12. hamedinia_m51

    آنقدر زمین خورده ام که بدانم برای برخاستن نه دستی از برون که همتی از درون لازم است حالا اما...

    آنقدر زمین خورده ام که بدانم برای برخاستن نه دستی از برون که همتی از درون لازم است حالا اما... نمی خواهم برخیزم در سیاهی این شب بی ماه می خواهم اندکی بیاسایم فردا فردا برمی خیزم وقتی که فهمیده باشم چرا زمین خورده ام...
  13. hamedinia_m51

    آنقدر زمین خورده ام که بدانم برای برخاستن نه دستی از برون که همتی از درون لازم است حالا اما...

    آنقدر زمین خورده ام که بدانم برای برخاستن نه دستی از برون که همتی از درون لازم است حالا اما... نمی خواهم برخیزم در سیاهی این شب بی ماه می خواهم اندکی بیاسایم فردا فردا برمی خیزم وقتی که فهمیده باشم چرا زمین خورده ام...
  14. hamedinia_m51

    برای تو می نویسم

    خوبم... درست مثل مزرعه ای که محصولش را ملخ ها خورده اند دیگر نگران داس ها نیستم.... از : فریبا عرب نیا
  15. hamedinia_m51

    رد پای احساس ...

    می گیرند... همه را می گیرند... تمام واژه ها را از من می گیرند!!! چشمانت را می گویم...
  16. hamedinia_m51

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    چشای تو نور کوچه باغه راهه چشای من ظلمت شب نیازه با همدیگه راز و نیازی داشتیم حکایت دور و درازی داشتیم اما پس از اون آشنایی اون همدلی اون هم زبانی از گرد راه اومد جدایی رفتی و چشم به رام گذاشتی تو این قفس تنهام گذاشتی حالا نمیدونم کجایی کاشکی یکی بود ما رو با هم آشتی میداد کاشکی...
  17. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    چيزي مي باردبرشيشه شبيه باران شبيه پنج سالگي ام خيس خيس كه ميشوم تازه ميفهمم كه من وتوهيچگاه بهم نمي رسيم مثل روزوشب مثل مرگ وزندگي باآنكه درميان يکديگريم رؤياهايت رابرميداري وميروي من ميمانم دركنارتنهائيام باباراني كه يك ريزبرشيشه ميبارد باراني كه مراخيس نميكند...
  18. hamedinia_m51

    برای تو می نویسم

    یک نفس ای پیک سحری بر سر کویش کن گذری گو به فغانم ، به فغانم ، به فغانم ای که به عشقت زنده منم گفتی از عشقت دم نزنم من نتوانم ، نتوانم ، نتوانم من غرق گناهم تو عذر گناهی روز و شبم را تو که مهری تو که ماهی چون باده به جوشم در جوش و خروشم من سر زلفت به دو عالم نفروشم ای که به عشقت...
  19. hamedinia_m51

    گفتگوهای تنهایی

    دستهایت تکیه گاهم بود و نیست عشق تو پشت و پناهم بود و نیست حیف!آن وقتی که عاشق شد دلم چیز سبزی در نگاهم بود و نیست عشق این سرمایه بازار دل آب این روی سیاهم بود و نیست یاد ان ایام مشتاقی بخیر عاشقی تنها گناهم بود و نیست.
  20. hamedinia_m51

    آره بارون مي اومد خوب يادمه ...

    می دونی؟ آسمون همیشه آبی نیست؟ همیشه هم صاف نیست؟ گاهی ابریه و گاهی بارونی؟ و از آسمون همیشه هم بارون نمی باره؟ خب... این طبیعتشه! ولی همون موقع هایی هم که داره بارون می باره برو بشین پای درددل آسمون ببین چی میگه؟چرا داره گریه می کنه؟! دلتو بده به آسمون و عوضش چندتا ستاره بگیر می دونی؟ گاهی...
بالا