نتایح جستجو

  1. @ RESPINA @

    از شب ريشه سر چشمه گرفتم ، و به گرداب آفتاب ريختم‌. بي پروا بودم : دريچه ام را به سنگ گشودم‌...

    از شب ريشه سر چشمه گرفتم ، و به گرداب آفتاب ريختم‌. بي پروا بودم : دريچه ام را به سنگ گشودم‌. مغاك جنبش را زيستم‌. هشياري ام شب را نشكافت‌، روشني ام روشن نكرد: من ترا زيستم‌، شتاب دور دست‌! رها كردم‌، تا ريزش نور ، شب را بر رفتارم بلغزاند. بيداري ام سر بسته ماند : من خوابگرد راه تماشا...
  2. @ RESPINA @

    از شب ريشه سر چشمه گرفتم ، و به گرداب آفتاب ريختم‌. بي پروا بودم : دريچه ام را به سنگ گشودم‌...

    از شب ريشه سر چشمه گرفتم ، و به گرداب آفتاب ريختم‌. بي پروا بودم : دريچه ام را به سنگ گشودم‌. مغاك جنبش را زيستم‌. هشياري ام شب را نشكافت‌، روشني ام روشن نكرد: من ترا زيستم‌، شتاب دور دست‌! رها كردم‌، تا ريزش نور ، شب را بر رفتارم بلغزاند. بيداري ام سر بسته ماند : من خوابگرد راه تماشا...
  3. @ RESPINA @

    از شب ريشه سر چشمه گرفتم ، و به گرداب آفتاب ريختم‌. بي پروا بودم : دريچه ام را به سنگ گشودم‌...

    از شب ريشه سر چشمه گرفتم ، و به گرداب آفتاب ريختم‌. بي پروا بودم : دريچه ام را به سنگ گشودم‌. مغاك جنبش را زيستم‌. هشياري ام شب را نشكافت‌، روشني ام روشن نكرد: من ترا زيستم‌، شتاب دور دست‌! رها كردم‌، تا ريزش نور ، شب را بر رفتارم بلغزاند. بيداري ام سر بسته ماند : من خوابگرد راه تماشا...
  4. @ RESPINA @

    از شب ريشه سر چشمه گرفتم ، و به گرداب آفتاب ريختم‌. بي پروا بودم : دريچه ام را به سنگ گشودم‌...

    از شب ريشه سر چشمه گرفتم ، و به گرداب آفتاب ريختم‌. بي پروا بودم : دريچه ام را به سنگ گشودم‌. مغاك جنبش را زيستم‌. هشياري ام شب را نشكافت‌، روشني ام روشن نكرد: من ترا زيستم‌، شتاب دور دست‌! رها كردم‌، تا ريزش نور ، شب را بر رفتارم بلغزاند. بيداري ام سر بسته ماند : من خوابگرد راه تماشا...
  5. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    از خانه که می آیی یک دست مال سفید پاکتی سیگار گزیده شعر فروغ و تحملی طولانی بیاور احتمال گریستن ما بسیار است ....
  6. @ RESPINA @

    سلام خوبی خواهر؟ داداش و مثل اینکه خیلی خوب فراموش کردی. فقط احوال پرسی بود موفق باشی.......

    سلام خوبی خواهر؟ داداش و مثل اینکه خیلی خوب فراموش کردی. فقط احوال پرسی بود موفق باشی.......
  7. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    گــــــــــاه در تک تک ذراتـــــــ وجودمــــــــ نبودنتـــــ را حســـــ میکنمــــــ نبودنیـــــ که مردنــــــــ را آرزو میکنـــــــد نبودنیـــــــ که دنیــــــا را برایمــــــ بی ارزشـــــــ که نه, غیــــر قابـــــل تحملــــــ می کنــــــــد کـــــــــــاش میتوانستمـــــ بدی هایتــــــــــــ را...
  8. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    از دو کس درباره ی دو چیز نباید پرسید: از ساحر درباره ی سحرش و از شاعر درباره ی شعرش.
  9. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودال میریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد. من پری گوچک غمگینی را میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نیلبک چوبین مینوازد آرام، آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه میمیرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.
  10. @ RESPINA @

    نه از سفید و نه از سیاه ، دیگر از هیچ یک نمی نویسم ! دیگر نه از تو می نویسم و نه از رفتنت ...

    نه از سفید و نه از سیاه ، دیگر از هیچ یک نمی نویسم ! دیگر نه از تو می نویسم و نه از رفتنت ... هیچ کدام را نمی خواهم ، همین چند سال خاطره برای گریه هایم کافیست !
  11. @ RESPINA @

    نه از سفید و نه از سیاه ، دیگر از هیچ یک نمی نویسم ! دیگر نه از تو می نویسم و نه از رفتنت ...

    نه از سفید و نه از سیاه ، دیگر از هیچ یک نمی نویسم ! دیگر نه از تو می نویسم و نه از رفتنت ... هیچ کدام را نمی خواهم ، همین چند سال خاطره برای گریه هایم کافیست !
  12. @ RESPINA @

    نه از سفید و نه از سیاه ، دیگر از هیچ یک نمی نویسم ! دیگر نه از تو می نویسم و نه از رفتنت ...

    نه از سفید و نه از سیاه ، دیگر از هیچ یک نمی نویسم ! دیگر نه از تو می نویسم و نه از رفتنت ... هیچ کدام را نمی خواهم ، همین چند سال خاطره برای گریه هایم کافیست !
  13. @ RESPINA @

    سلام باعث افتخار بندست دوستی با شما... موفق باشی

    سلام باعث افتخار بندست دوستی با شما... موفق باشی
  14. @ RESPINA @

    ای بابا داش حمید عزیز... شکر خدا میگذره به لطفش..... منم مثل تو منتظرم.....

    ای بابا داش حمید عزیز... شکر خدا میگذره به لطفش..... منم مثل تو منتظرم.....
  15. @ RESPINA @

    مرسی خ.بم ت. خ.بی؟ سلامتی شکر بی خبریم.... شما چه خبر؟

    مرسی خ.بم ت. خ.بی؟ سلامتی شکر بی خبریم.... شما چه خبر؟
  16. @ RESPINA @

    يك سال حبس ابد به جرم نوشتن براي تو قاضي خودش بريد، دوخت، مرا وصله وصله كرد. قاضي كه چشم به چشمت...

    يك سال حبس ابد به جرم نوشتن براي تو قاضي خودش بريد، دوخت، مرا وصله وصله كرد. قاضي كه چشم به چشمت ندوخته! قاضي كه در خيال نگاهت نسوخته! يك سال حبس ابد... توي نگاه كسي كه تو نيستي...
  17. @ RESPINA @

    يك سال حبس ابد به جرم نوشتن براي تو قاضي خودش بريد، دوخت، مرا وصله وصله كرد. قاضي كه چشم به چشمت...

    يك سال حبس ابد به جرم نوشتن براي تو قاضي خودش بريد، دوخت، مرا وصله وصله كرد. قاضي كه چشم به چشمت ندوخته! قاضي كه در خيال نگاهت نسوخته! يك سال حبس ابد... توي نگاه كسي كه تو نيستي...
  18. @ RESPINA @

    يك سال حبس ابد به جرم نوشتن براي تو قاضي خودش بريد، دوخت، مرا وصله وصله كرد. قاضي كه چشم به چشمت...

    يك سال حبس ابد به جرم نوشتن براي تو قاضي خودش بريد، دوخت، مرا وصله وصله كرد. قاضي كه چشم به چشمت ندوخته! قاضي كه در خيال نگاهت نسوخته! يك سال حبس ابد... توي نگاه كسي كه تو نيستي...
  19. @ RESPINA @

    يك سال حبس ابد به جرم نوشتن براي تو قاضي خودش بريد، دوخت، مرا وصله وصله كرد. قاضي كه چشم به چشمت...

    يك سال حبس ابد به جرم نوشتن براي تو قاضي خودش بريد، دوخت، مرا وصله وصله كرد. قاضي كه چشم به چشمت ندوخته! قاضي كه در خيال نگاهت نسوخته! يك سال حبس ابد... توي نگاه كسي كه تو نيستي...
  20. @ RESPINA @

    يك سال حبس ابد به جرم نوشتن براي تو قاضي خودش بريد، دوخت، مرا وصله وصله كرد. قاضي كه چشم به چشمت...

    يك سال حبس ابد به جرم نوشتن براي تو قاضي خودش بريد، دوخت، مرا وصله وصله كرد. قاضي كه چشم به چشمت ندوخته! قاضي كه در خيال نگاهت نسوخته! يك سال حبس ابد... توي نگاه كسي كه تو نيستي...
بالا