نتایح جستجو

  1. M

    مشاعرۀ سنّتی

    تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه؟ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
  2. M

    مشاعرۀ سنّتی

    زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد از سر پیمان گذشت بر سر پیمانه شد
  3. M

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش می آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
  4. M

    مشاعرۀ سنّتی

    یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد
  5. M

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    نه حتما هر مزاحی پاسخی باید! که شاید دوستی شوخی بفرماید به دل نگرفته گر پیران مزاحم را بیاید چند بیتی شعر بسراید:d با اجازه من یه قانون اضافه کنم: شعرمون با حرف آخر شعر قبلی شروع شه. نظر مثبتتون چیه؟!;)
  6. M

    مشاعرۀ سنّتی

    در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آنست که مجنون باشی
  7. M

    مشاعرۀ سنّتی

    ای که بوی باران شکفته در هوایت یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت شد خزان به پایت بهار باور من سایه بان مهرت نمانده بر سر من
  8. M

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    من خوب ندیدم سخنت را، پیران تاپیک خوش و پرثمنت را، پیران قانون شکنی خطاست، سهوی اما لطفا تو ندر پیرهنت را، پیران ;):D
  9. M

    مشاعرۀ سنّتی

    ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی حیف باشد مه من کاین همه از مهر جدایی
  10. M

    مشاعرۀ سنّتی

    ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم بر من منگر ، زانکه به جز تلخی اندوه در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم...
  11. M

    مشاعرۀ سنّتی

    نه هر که چهره برافروخت، دلبری داند نه هر که آینه سازد، سکندری داند
  12. M

    مشاعرۀ سنّتی

    ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
  13. M

    مشاعرۀ سنّتی

    نه من بیهوده گرد کوچه و بازار می گردم مذاق عاشقی دارم پی دیدار میگردم
  14. M

    مشاعرۀ سنّتی

    :D یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
  15. M

    مشاعرۀ سنّتی

    لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ عشق بازانی چنین مستحق هجرانند
  16. M

    مشاعرۀ سنّتی

    پیشامده :D
  17. M

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا میبینی و هردم زیادت میکنی دردم تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم
  18. M

    مشاعرۀ سنّتی

    به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
  19. M

    مشاعرۀ سنّتی

    دائم گل این بستان شاداب نمیماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
  20. M

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو گفتم ای عشق، من از چیز دگر می‌ترسم گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
بالا