نتایح جستجو

  1. M

    مشاعرۀ سنّتی

    تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
  2. M

    مشاعرۀ سنّتی

    هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
  3. M

    مشاعرۀ سنّتی

    یا تو مسلمان نیستی یا من مسلمان نیستم می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم
  4. M

    مشاعرۀ سنّتی

    من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب برخیز و بده شراب بنشین و بزن رباب ای سام تو بر سحر وی شور تو در شکر در سنبله‌ات قمر در عقربت آفتاب
  5. M

    مشاعرۀ سنّتی

    داني ز چه غنچه خون كند چهره ز شرم؟ زان روي كه كار او گل انداختن است
  6. M

    مشاعرۀ سنّتی

    داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید باغ بی برگی خنده اش خونیست اشک آمیز جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن پادشاه فصل ها ,پاییز (میدونم سنتی نیست اما خب من اینجای این شعر رو دوست داشتم، گیر ندن دوستان لطفا;))
  7. M

    مشاعرۀ سنّتی

    تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را به زبان خود بگویی که به حسن بی نظیرم
  8. M

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند گل آدم بگرفتند و به پیمانه زدند
  9. M

    مشاعرۀ سنّتی

    نردبان این جهان ما و منیست عاقبت این نردبان افتادنیست لاجرم هر کس که بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شکست
  10. M

    مشاعرۀ سنّتی

    یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس مرنجان دلم را که این مرغ وحشی زبامی که برخاست مشکل نشیند
  11. M

    مشاعرۀ سنّتی

    ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
  12. M

    مشاعرۀ سنّتی

    یا تو مسلمان نیستی یا من مسلمان نیستم می ترسم از حرفی که باید گفت و پنهان می کنم
  13. M

    مشاعرۀ سنّتی

    دائم گل این بستان شاداب نمی ماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
  14. M

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش مرا حال خوشی دست داد سینه ما را عطشی دست داد نام تو بردم لبم آتش گرفت شعله به دامان سیاوش گرفت
  15. M

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش می آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
  16. M

    مشاعرۀ سنّتی

    وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟
  17. M

    مشاعرۀ سنّتی

    الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم
  18. M

    مشاعرۀ سنّتی

    تا بوی زلف یار در ابادی من است هر لب که خنده ای کند از شادی من است
  19. M

    مشاعرۀ سنّتی

    فک کنم من عامل بی نظمیم :D یا رب سببی ساز که یارم به سلامت باز آید و برهاندم از بند ملامت
  20. M

    مشاعرۀ سنّتی

    دوست دارد یار این آشفتگی کوشش بیهوده به از خفتگی آنکه او شاهست او بی کار نیست ناله از وی طرفه کو بیمار نیست
بالا