نتایح جستجو

  1. M

    مشاعرۀ سنّتی

    افسوس که شد دلبر و در دیده گریان تحریر خیال خط او نقش بر آب است
  2. M

    مشاعرۀ سنّتی

    یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
  3. M

    خوش اومدین :) :gol:

    خوش اومدین :) :gol:
  4. M

    مشاعرۀ سنّتی

    در کوی نیک نامان مارا گذر ندادند گر تو نمی پسندی، تغییر ده قضا را دوستان ممنون از همتون، شبتون خوش :gol::gol:
  5. M

    مشاعرۀ سنّتی

    با اجازه من این غزل رو بذارم، خیلی زیباست هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم حکایتی ز دهانت به گوش جان آمد دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی که من قرار...
  6. M

    مشاعرۀ سنّتی

    یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می برند که زندانی ات کنند
  7. M

    مشاعرۀ سنّتی

    تا چند بسته ماندن در دام خود فريبي با غير آشنايي، با آشنا غريبي؟
  8. M

    مشاعرۀ سنّتی

    سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
  9. M

    مشاعرۀ سنّتی

    دانم دلت ببخشد بر عجز شب نشینان گر حال بنده پرسی از باد صبحگاهی
  10. M

    مشاعرۀ سنّتی

    یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم غم اغیار مخور تا نكنی ناشادم
  11. M

    مشاعرۀ سنّتی

    با تو حکایتی دگر این دل ما به سر کند شام سیاه قصه را هوای تو سحر کند
  12. M

    مشاعرۀ سنّتی

    ای عاشق گدا چو لب روح بخش یار می داندت وظیفه تقاضا چه حاجت است
  13. M

    مشاعرۀ سنّتی

    ... تو نمی خواهی عزیزت بشوم زور که نیست یا نگاهم بکند چشم تو مجبور که نیست شده یک روز بیایی به دلم سر بزنی با توام ! خانه ی تنهایی من دور که نیست ...
  14. M

    مشاعرۀ سنّتی

    نه هر که چهره برفروخت دلبری داند نه هر که سر بتراشد قلندری داند
  15. M

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا مگوی سعدی حدیث عشق رها کن سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم
  16. M

    مشاعرۀ سنّتی

    یک عالمه بدی و...صد افسوس بیش از این شرح تـو را بـه شـعر نـشانـدن صـلاح نـیـست
  17. M

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم
  18. M

    مشاعرۀ سنّتی

    دفترم پُر شده از بغض ، چه باید بکنم ؟ هر چه کردم که فراموش کنم ، آه نشد
  19. M

    مشاعرۀ سنّتی

    ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
  20. M

    مشاعرۀ سنّتی

    ... دلم آهی کشد گاهی تو میدانی و می فهمی به ظاهر نیستی ! اما میان ، سینه مهمانی تو نوری ، در دلم شوری ، گلستانی و بارانی و چشمانِ تو می بارند ، شعرم را که می خوانی ...
بالا