نتایح جستجو

  1. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    وانشناس ها چنان راحت تجویز می کنند گذشته را کنار بگذارید! یا به گذشته فکر نکنید! که گاهی با خودم می اندیشم شاید آنها در دنیای ما و با عواطف انسانی زندگی نکرده اند! گذشته شامل لحظاتی است که ما آنها را دقیقه به دقیقه زندگی کرده ایم، آنقدر که ناخودآگاه به حافظه مان چسبیده اند و به شکل عضو ثابتی از...
  2. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    چرا آنچه را که در قلب خود داريم، دقيقا بر زبان نمي آوريم، اگر واقعا منظورمان همان است؟ با اين وجود، همه سعی دارند نفرت انگيزتر از آنچه هستند، به نظر آيند. گويی هراس دارند اگر خود را براحتی به نمايش گذارند، اين عمل توهينی به احساسات آنها تلقی گردد...خدای مهربان! آيا يک لحظه شادی کامل برای يک عمر...
  3. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    روزی به دخترم خواهم گفت: اگر خواستی ازدواج کنی با مردی ازدواج کن که به جای ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺟﻤﻊ می ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻭ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ می گویند، ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻤﻊ می ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﻧﯿﮑﻮﺭ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺭﮊﯾﻢ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﻭ ﺟُﮏ ﻫﺎ و ... صحبت می کنند؛ تو را ﺑﻪ؛ دوچرخه ﺳﻮﺍﺭﯼ، کوهنوردی،...
  4. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    وقتی که احساس تنهایی می‌کنید و به تنگ آمده اید احتمال آن که انتخاب‌های ضعیف تری بکنید، بالا می رود. استیصال برای دوست داشتن آدم را به کجا که نمی‌کشاند. با شکم خالی به خرید نروید چون هر غذای ناسالمی را انتخاب خواهید کرد. آیا تو آن گمشده‌ام هستی؟ / #باربارا_دی_آنجلیس
  5. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    گاهی با خودم میگم کاشکی کسی زبان کسی رو بلد نبود و هرکسی به زبان خاص خودش صحبت می کرد، اون وقت شاید نصفی از مشکلات این دنیا حل می شد. حالا فکر کن از یکی خوشت بیاد اون وقت باید بری پیش خودش و با ایما و اشاره ازش بخوای که چند وقتی پیشش بمونی تا زبانش رو یاد بگیری. البته شاید اون هم زبان تو رو یاد...
  6. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    در کشور دانمارک با قطار سفر میکردم. بچه ای بسیار شلوغ میکرد... خواستم او را آرام کنم به او گفتم اگر آرام باشد برای او شکلات خواهم خرید. آن بچه قبول کرد و آرام شد. قطار به مقصد رسید و من هم خیلی عادی از قطار پیاده شده و راهم را کشیدم و رفتم. ناگهان پلیس مرا خواند و اعلام نمود شکایتی از شما شده...
  7. نازنین فاطیما

    سلام گلم. مرسی خداروشکر. خوشحالم که خوبی وسرت شلوغه:D انشالله به خوشی وسلامتی همیشه شلوغ...

    سلام گلم. مرسی خداروشکر. خوشحالم که خوبی وسرت شلوغه:D انشالله به خوشی وسلامتی همیشه شلوغ باشی;);):heart::heart::heart::heart::heart::gol::gol::gol::gol:
  8. نازنین فاطیما

    به مغرور بودنت از ۱ تا ۱۰چند میدی؟

    100،یعنی 10تا 10 میدم;);)
  9. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    ‎آری، پاییز نزدیک است. ‎اما پاییز که همیشه صدای خش و خش برگ ها در گذر ها نیست ‎پاییز که همیشه با بوی مهر نمی آید. ‎پاییز گاهی در زیر سیگاری روی میز، زیر انبوهی از خاکستر است. ‎گاهی حوالی عطری تلخ پشت یقه ی لباسی تا شده ‎گاهی هم نم بارانیست که گوشه چشمانت می درخشد. ‎پاییز که همیشه لای برگ های زرد...
  10. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    باید از جنگیدن با مرد اجتناب کرد، نه صرفاً به خاطر حفظ غرور او بلکه همچنین به خاطر حراست از شأن و منزلت خود! هیچ چیز به اندازه ی زن شوریده حال و دیوانه؛ بی جاذبه و ناخوشایند نیست، زنی که به جای قدرت زنانه، از قدرت زبانش استفاده می کند شهره ی آفاق مى شود. جنگیدن، زن را نزد مرد و نزد خودش زشت و...
  11. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    تمام بیماری های انسان، از افکار او سرچشمه میگیرند؛ یعنی افکار ما هستند که بیماری ها را در وجودمان تولید میکنند: تیروئید: وجود بغضی در گلو، که ترکیده نمیشود! سرطان: ناشی از نبخشیدن خود و دیگران است! ام اس: به دلیل عصبانیت طولانی مدت و کینه ورزی است! بیماری قند: بخاطر افسوس گذشته ها را خوردن است...
  12. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    اوبودکه سرانجام من را کنار خود نشاند، او بود که دستم را به دست گرفت، و آخر سر او بودکه با وجود خودداری من، من را بوسید. اما با این همه، اگرچه چشم‌هایم گذاشتند که ببوسدشان، لبانم گریختند...نه تنها به بوسیدن او رغبت و حرارتی از خود نشان ندادم، بلکه از پاسخ دادن به لبان او نیز خودداری کردم...او هی...
  13. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    وی یه برگه اسم و آدرسم رو نوشتم و گذاشتم تو جیبم. دیگه به این روزگار اعتمادی نیست، هر لحظه امکان داره از زمین و آسمون یه چیز صاف بخوره تو سرت و همه حافظه ات رو از دست بدی و گم بشی. تا وقتی که حافظه ات برنگشته اوضاع رو به راهه، اما همه چیز از وقتی شروع میشه که حافظه ات دوباره برمی گرده و میری...
  14. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    در آن کافه می شد تمام گروه های انسانی را که به کافه می روند مشاهده کرد. کسانی که برای قرار عاشقانه به کافه می روند و حرف می زنند. کسانی که برای قرار کاری به کافه می روند و حرف می زنند و کسانی که برای آرامش و گاه خود آزاری، تنها به کافه می روند و با هیچکس حرف نمی زنند، این ها گروه خطرناکی هستند...
  15. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    می گفت عشق مثل یک بیماری میمونه که تو هر آدمی یک جور بروز میکنه،یکی بدبین میشه، یکی مهربون میشه، یکی غمگین میشه، یه سری هم از ترس واگیردار بودن رها می کنن میرن! من تنها حسی که دارم دلتنگیه،ولی یه سوال مثل خوره افتاده تو سرم،اگه دیگه دلتنگ کسی نشم چی؟ قهوه سرد آقای نویسنده/ #روزبه_معین
  16. نازنین فاطیما

    سلام.مرسی برای امتیازاتی که بهم لطف کردین:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:

    سلام.مرسی برای امتیازاتی که بهم لطف کردین:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
  17. نازنین فاطیما

    خلوتی با خدا

    خدایا سپاس به خاطرهمه ی آنچه به من عنایت فرمودی وبازهم سپاس به خاطر همه ی آنچه از من صلب کردی سپاس وهزاران سپاس به داده ها ونداده هایت:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
  18. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    هر فردی می تواند در آن واحد، عاشق چند نفر باشد، همان غم و اندوه عاشقی را با هر يك از آنها احساس كند، ولی به هيچ يك از آنان خيانت نورزد. فلورنتينو در حالی كه روی اسكله قدم می زد و اين افكار را در ذهن می پروراند، دچار خشمی ناگهانی شد و زمزمه كرد: انگار قلب من، بيشتر از يك فاحشه خانه، اتاق دارد...
  19. نازنین فاطیما

    یک جرعه کتاب..

    هرکسی حق داره برای زندگی خودش تصمیم بگیره، این اصلیه که همه قبول دارن. هیچ کس تو این دنیا وصی و قیم لازم نداره. اما یه چیزای دیگه ام هست، آدم تنها واسه خودش زندگی نمی کنه. اگه غیر این بود که حرفی نداشتیم، اما دیگرونم هستن، اونایی که ادم به اون دل بسته س، یا اونایی که به آدم دل بسته ن، به هرصورت...
بالا