این سوتی نیست اما خاطرس:
یه بار با بچه ها توی مدرسه وسط کریدور نماز جماعت به پا کرده بودیم آقا داشت نماز میخوند که معلم پرورشیمون که یه دختر ریزه میزه و نکبت و چندش بود کفش پاشنه دار پوشیده بود امد رد بشه پاهاش رفت هوا با مغز افتاد زمین ما اینقدر وسط نماز خندیدیم که نماز و قطع کردن:biggrin: