وام دار
وام دار
بر تخته سنگ خیال نشسته بود دست زیر چانه نهاد ، قلم در دست گرفت و به آن می نگریست .
قلم را در دست چرخاند شانه هایش را بوسید شانه هایی که بار قداستی را بر دوش داشت و نشان سوگندی را در دل ، سوگند نگارنده طومار زندگانی را:قسم به قلم وآنچه می نگارد.
رو به قلم کرد و گفت ...