You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
-
شگفت آنکه دنی زادگان دنیایند
تمام زاده دهر و برادر دنیا
-
بست زبان شکوه ام لب به سخن گشادنش
عذر عتاب گفتن و مژده لطف دادنش
-
یک جهان جان خواهم و چندان امان از روزگار
کاین جهان جان بدان جان جهان سازم نثار
-
-
تا که خورشید جمالت به جهان کرد ظهور
ماه گردون خجل از صورت زیبای تو گشت
-
زیر زلف تو اگر شمس رخت جلوه کند
آتش رشک تو بر خرمن ماه اندازد
-
خوب کاکتوس جان مهلت واژت تموم شده
جوابو برامون بزار و اگه برنده ای داشت اعلام کن اگر که نداشت خودت واژه بعدی رو بذار
-
در باغ خون به اشک شقایق وضو گرفت
آن شیردل که با هنر عشق خو گرفت
-
در آن زمان که گل و لاله خوش به سبز بر آید
چو گل به سبزه در آیی و من کنار تو باشم
-
دست بر زلف مزن شهپر آشوب مکن
بیش از این عشوه به کار من محجوب مکن
-
میرم اندر بر آن دلبر طناز همی
که دوصد کشته به هر گوشه ی دنیا دارد
-
چ
ز روز محشر گفت زاهد
حدیثی از شب کوتاه من بود
-
مرحبا قاصد بگو آن شوخ بی پروا چه گفت
از من شویده خال بی سرو بی پا چه گفت
-
مرحبا قاصد بگو آن شوخ بی پروا چه گفت
از من شویده خال بی سرو بی پا چه گفت
-
یار احوال دل از من پرسید
غنچه لاله به دستش دادم