نتایح جستجو

  1. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    من نه آن صورت پرستم کز تمنای تو مستم هوش من دانی که بردست آن که صورت می​نگارد
  2. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    روزی اندر خاکت افتم ور به بادم می​رود سر هر که محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد
  3. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    هر کسی را غم خویشست و دل سعدی را همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست
  4. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    تو که با جانب خصمت به ارادت نظرست به که ضایع نگذاری طرف معظم دوست
  5. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست
  6. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    توانگران را عیبی نباشد ار وقتی نظر کنند که در کوی ما گدایی هست
  7. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    در عهد لیلی این همه مجنون نبوده​اند وین فتنه برنخاست که در روزگار اوست
  8. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    تو خود نظیر نداری و گر بود به مثل من آن نیم که بدل گیرم و نظیر از دوست
  9. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست گر دردمند عشق بنالد غریب نیست
  10. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    مرا خود با تو چیزی در میان هست و گر نه روی زیبا در جهان هست
  11. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    دل رفت و دیده خون شد و جان ضعیف ماند وان هم برای آن که کنم جان فدای دوست
  12. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش در خوابم در آغوش آمدی وین نپندارم که بینم جز به خواب
  13. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    ماه رویا روی خوب از من متاب بی خطا کشتن چه می​بینی صواب
  14. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
  15. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
  16. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    دو هفته می​گذرد کان مه دوهفته ندیدم به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم حریف عهد مودت شکست و من نشکستم خلیل بیخ ارادت برید و من نبریدم
  17. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    آخر نگاهی بازکن وان گه عتاب آغاز کن چندان که خواهی ناز کن چون پادشاهان بر خدم
  18. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    ای کودک خوبروی حیران در وصف شمایلت سخندان صبر از همه چیز و هر که عالم کردیم و صبوری از تو نتوان
  19. gh_engineer

    مشاعرۀ سنّتی

    لیکن اگر دور وصالی بود صلح فراموش کند ماجرا
بالا