به گوی میکده یارب سحر چه مشغله بود کهجوش شاهد و ساقی وشمع و مشعله بود
حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنی ست به ناله دف و نی در خروش و غلغله بود
مباحثی که در آن مجلس جنون می رفت ورای مدرسه و قال و قیل مسئله بود
دل از کرشمه ساقی به شکر بود ولی ز نامساعدی بختش اندکی گله بود
قیاس کردم...