خالي شده ست از تو دوباره هواي من
اين شعر ميرود بشود انتهاي من
چيزي نمانده است از اين من ، نميشود
چيزي نميرسد به تو از دستهاي من
امشب برام از تهِ دل گريه كن ولي
بعدش بخند مثل هميشه به جاي من
اصلاً مرا دوباره بپوسان و گل بكن
در من بريز طرح خودت را خداي من
حالا مرا رها كن و...
طنین نفسهای تو
ضریاهنگ شعریست
گوش نواز.
چون رقص سنگ و جویبار.
کاش!
دمادم نفسهایت را
در زیر و بم خوابهایم
می بلعیدم.
تا مست شوم در تو و آنچه از توست.
سرمست رویای بودنت
بیصدا می خزم در خود.
تا در آغوش تو صبح شود.
و با آفتاب دستانت بیدار شوم.
اگر جاده ها به تو ختم نشوند
اگر صندلی های دو نفره
به خالی بودنشان عادت کنند
اگر سنگ فرش های نازی_آباد
تو را بر دوشِشان نگیرند
و یک دنیا اگر دیگر
که حوصله ی گفتنشان را ندارم
کنار هم جمع شوند
همگی می شوند
مشخصات مردی که هر روز
ترس های زیادی را با خود حمل می کند
□
بی شک این آدم
به درد...
چه سنگین گذشت عصر بارانی ام
گویی نوازش نمی کرد، باران صورتم را
وامروز دوباره شکست
تکه ای از شکسته های قلبم
درآن گوشه ی پاییزی
گریه ام، فریادم، تنها سکوتی بود
تا حرفهایم
در بستری از بغض بخوابند
کاش گفته بودم...
کاش گفته بودم تو روزی بتی بودی
که قلبم ستایشت می کرد
دریغ از گوشه...
تو چه آرام می گذری از کنار تنهاییم
نیم نگاهی ولبخندی
به نشانه دوستی
یا رسم وعادت دیرین
برای تسکین قلب من است یا افکار خودت
نمی دانم!!!!
هر چه هست
قلب مرا به آتش می کشاند
چشمانم را می سوزاند
لبانم را قفل می کند.
همین . . .
[IMG]
تشکر از متن زیباتون مدیر عزیز
آنقدر در گفتن یک حرف حاشیه رفتم
وبه جای نوشتن تنها یک کلمه گوشه ی دفتر خاطراتت
شعر های حاشیه ای نوشتم !!!!
تا عاقبت در حاشیه چشم هایت افتادم
حالا که حاشیه نشینی را تجربه می کنم
بگذار فقط یک حرف حاشیه ای دیگر بزنم
دوستت دارم