بچه که بودم مادرم میگفت تو انار یه دونش بهشتیه هیچکی نمیدونه کدومه
منم از شوق بدست آوردنش همش از این میترسیدم که نکنه یه دونش از دستم بیوفته و نکنه همون یه دونه بهشتیه باشه
انقدر از ترس میلرزید م که بالاخره از دستم میریخت
تو مثل دونه ی اناری از اولشم میدونستم انقدر از ترس افتادنت میلرزم که از...