اي عجيب قشنگ!
با نگاهي پر از لفظ مرطوب
مثل خوابي پر از لكنت سبز يك باغ،
چشم هايي شبيه حياي مشبك ،
پلك هاي مردد
مثل انگشت هاي پريشان خواب مسافر !
زير بيداري بيد هاي لب رود
چرا گرفته دلت، مثل آنكه تنهايي.
- چقدر هم تنها!
- خيال مي كنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستي.
- دچار يعني
- عاشق.
- و فكر كن كه چه تنهاست
اگر ماهي كوچك ، دچار آبي درياي بيكران باشد.
- چه فكر نازك غمناكي !
- و غم تبسم پوشيده نگاه گياه است.
و غم اشاره محوي به رد وحدت...
دلم گرفته ،
دلم عجيب گرفته است.
و هيچ چيز ،
نه اين دقايق خوشبو،كه روي شاخه نارنج مي شود
خاموش ،
نه اين صداقت حرفي ، كه در سكوت ميان دو برگ اين
گل شب بوست،
دم غروب ، ميان حضور خسته اشيا
نگاه منتظري حجم وقت را مي ديد.
و روي ميز ، هياهوي چند ميوه نوبر
به سمت مبهم ادراك مرگ جاري بود.
و بوي باغچه را ، باد، روي فرش فراغت
نثار حاشيه صاف زندگي مي كرد.
و مثل بادبزن ، ذهن، سطح روشن گل را
گرفته بود به دست
و باد مي زد خود را.
مسافر...
هو الحبیبـــــ ...
تسبیحم را
به دست گرفته ام
تا
مدام ذکر بگویم...
بگویم
یارئوف و یارحیم...
بگویم
یا مولاتی یا فاطمة اغیثینی...
شرح این همه فراق
را خودت
برایم
تفسیر کن...
تفسیرهای من
رنگ دیگری دارد،
نه
رنگ
خدایی...
" قسمت "
واژه ایست که هرچه سعی میکنم
نمی توانم
بفهممش...
از آجیل سفره عید چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند
،
خورده شدند
آنها که لال مانده اند ، می شکنند
دندانساز راست می گفت
پسته لال ،
سکوت
دندان شکن است
http://www.uplooder.net/cgi-bin/dl.cgi?key=cba504a5bde933b97544fbe23dda2637
میان تاریکی
ترا صدا کردم
سکوت بود و نسیم
که پرده را می برد
در آسمان ملول
ستاره ای می سوخت
ستاره ای می رفت
ستاره ای می مرد
ترا صدا کردم
فروغ فرخزاد
ببخشید اگه بد ضبطش کردم :(
من نه عــاشــق هستم ...
ونه محتاج نگاهی که بلغزد برمن
من خودم هستم ویک حس غریب
من خودم هستم ویک دنیا ذکر
که درونم لبریز
شده ازشعر حقیقت جویی
من دلم تنگه خودم گشته وبس
دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز...