خاطره مي بافم
دلم آب مي شود
براي بوسه اي که از لبانت چيدم
اشک هايم سرازير مي شود
و رنگ هاي خاطره ام را در هم مي پيچد
تنها تصوير محوي از تو باقي مي ماند
و دل زخمي من
خنده ام میگیرد
وقتی پس از مدت ها بی خبری
بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری
میگویی : دلم برایت تنگ است
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی
دلتنگی ارزانی خودت . . .