پژمان برای مدت یک ماه از لرد مبلغ هنگفتی پول قرض گرفت اما اصلا به روی خودش نمی آورد، هر وقت هم که لرد به در خانه او میرفت همسرش را دم در میفرستاد تا بگوید که او در خانه نیست.
روزی از روزها لرد، سر پژمان را از پنجره دید و سریعا زنگ خانه را زد.
همسر پژمان باز هم وجود اورا انکار کرد.
لرد گفت که این...